بعضى «1» هم گفتهاند:
مفعول اول آن كه گفتيم حذف شده رسول خدا (ص) و يا جبرئيل است، يعنى خدا قرآن را به محمد (ص) و يا به جبرئيل آموخته. ولى آنچه به نظر ما رسيد به سياق آيه نزديكتر است.
" خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ" در اين جمله از ميان همه مخلوقات نخست خلقت انسان را ذكر كرده، انسانى كه در آيات بعد خصوصيت خلقتش را بيان نموده، مىفرمايد:
" خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ" و اين به خاطر اهميتى است كه انسان بر ساير مخلوقات دارد، آرى انسان يا يكى از عجيبترين مخلوقات است، و يا از تمامى مخلوقات عجيبتر است، كه البته اين عجيبتر بودن وقتى كاملا روشن مىشود كه خلقت او را با خلقت ساير مخلوقات مقايسه كنى، و در طريق كمالى كه براى خصوص او ترسيم كردهاند دقت به عمل آورى، طريق كمالى كه از باطنش شروع شده، به ظاهرش منتهى مىگردد، از دنيايش آغاز شده به آخرتش ختم مىگردد، هم چنان كه خود قرآن در اين باره فرمود:
" لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" «2» و كلمه" بيان" در جمله مورد بحث به معناى پردهبردارى از هر چيز است، و مراد از آن در اينجا كلامى است كه از آنچه در ضمير هست پرده بر مىدارد، و خود اين از عظيمترين نعمتهاى الهى است، و تعليم اين بيان از بزرگترين عنايات خدايى به انسانها است، (آرى اينكه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده، و طرز آن را به ما آموخته، تا آنچه در دل خود داريم به ديگران منتقل كنيم، و به آنها بفهمانيم كه چه مىخواهيم و چه مىفهميم، به راستى از عظيمترين نعمتها است) پس كلام، صرف آواز نيست، كه ما آن را با بكار بردن ريه و قصبه آن و حلقوم از خود سر دهيم، همانطور كه حيوانات از خود سر مىدهند، و نيز صرف تنوع دادن به صوتى كه از حلقوم بيرون مىشود نيست، كه در نتيجه فرق ما با ساير حيوانات اين باشد كه ما مىتوانيم از حلقوم خود صدا در آورده، و در فضاى دهن آن را تكه تكه نموده به اشكال مختلف در آوريم.
(1) روح المعانى، ج 27، ص 98. (2) همانا ما انسان را در بهترين قوام خلق كرديم و آن گاه همان انسان را به پستترين پستىها برگردانديم مگر آنهايى را كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند. سوره تين، آيه 6.