پس استدراج، دادن نعمت دنبال نعمت است به متنعم تا درجه به درجه پايين آيد، و به ورطه هلاكت نزديك شود، و قيد" مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ" براى اين است كه اين هلاكت از راه نعمت فراهم مىشود، كه كفار آن را خير و سعادت مىپندارند، نه شر و شقاوت.
" وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ" كلمه" املاء" كه فعل" املى" از آن مشتق شده به معناى مهلت دادن است، و كلمه" كيد" به معناى نوعى حيلهگرى است، و كلمه" متين" به معناى قوى و محكم است.
و معناى آيه اين است كه:
من به كفار مهلت مىدهم تا در نعمت ما با گناه بغلتند، و هر جور دلشان خواست گناه كنند، كه كيد من قوى است.
و اگر در اين آيه سياق را از" ما" كه عظمت را مىرساند و مىفهماند به هر نعمت ملكى موكل است به" من" برگردانيده، در آيه قبلى مىفرمود:
ما چنين و چنان مىكنيم، و در اين آيه مىفرمايد:
من چنين و چنان مىكنم، براى اين است كه املا و مهلت دادن همان تاخير أجل است، و در قرآن كريم هر جا سخن از اجل به ميان آمده، به غير خداى سبحان نسبتش نداده، مثلا فرموده:
" ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ" «1».
" أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ" كلمه" مغرم" به معناى غرامت است، و كلمه" اثقال"- به كسر همزه- به معناى تحميل ثقل است، و اين جمله عطف است بر جمله" أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ ..."، و معنايش اين است كه شايد تو از اين مجرمين كه حكم كردهاند به اينكه در قيامت با مسلمين يكسانند، مطالبه اجر كردهاى، و ايشان فكر كردهاند در برابر دعوت تو بايد مزد سنگينى بپردازند، و بدين جهت براى خلاصى از آن غرامت اين حرفها را مىزنند، نه اينكه راستى سخنى جدى بوده باشد.
" أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ" از ظاهر سياق برمىآيد كه مراد از غيب، غيب عالم است كه همه امور با اندازهگيرى محدود نازل مىشود و در منصه ظهور مستقر مىگردد، و بنا بر اين، مراد از" نوشتن"، همان اندازهگيرى و قضا، و مراد از" نزد ايشان بودن غيب" اين است كه مسلط بر غيب باشند، و عالم غيب ملكشان باشد.
(1) پس اجلى مقدر كرد و اجل نزد او معين شده است. سوره انعام، آيه 2.