در چند آيه بيانش كرد، و عادتا از وسع و طاقت بيان بشرى بيرون است.
و كوتاه سخن اينكه: كلمه" صب" در جمله مورد بحث به معناى ريختن آب از بلندى است، و منظور در اينجا فرو فرستادن بارانها بر زمين براى روياندن گياهان است، و بعيد نيست كه شامل جارى ساختن چشمهها و نهرها نيز بشود، چون آبهاى زير زمينى هم از ذخائرى است كه بوسيله باران پديد مىآيد.
" ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا"- ظاهر اين آيه اين است كه منظور از" شق" شكافتن زمين بوسيله جوانه گياهانى است كه از زمين سر در مىآورند، و به همين جهت اين جمله را با كلمه" ثم" و جمله بعدى را با حرف" فاء" به جمله" أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ" عطف كرد.
" فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا"- ضمير در" فيها" به كلمه" ارض" بر مىگردد، و مراد از حب جنس حبوباتى است كه به مصرف غذاى انسان مىرسد، مانند گندم و جو و نخود و عدس و امثال اينها، و همچنين منظور از كلمه" عنب" در جمله بعدى جنس آن است، و همچنين" قضب" و غير اينها.
" وَ عِنَباً وَ قَضْباً"- عنب به معناى انگور است، ولى به درخت آن نيز عنب گفته مىشود، و شايد در اينجا منظور همين درخت انگور باشد، نظير زيتون كه هم به ميوه درخت گفته مىشود، و هم به درخت آن و كلمه" قضب" به معناى سبزيجات تر و تازه است، كه انسان آن را مىخورد. و اين كلمه در اصل به معناى قطع است، و سبزيجات را اگر قضب خواندهاند بخاطر اين است كه پى در پى قطع مىشود. بعضى هم گفتهاند: منظور همه گياهانى است كه از زمين قطع مىشود، حتى علف حيوانات را هم شامل مىشود.
" وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا"- معناى اين دو كلمه معروف است.
" وَ حَدائِقَ غُلْباً"- كلمه" حدائق" جمع حديقه است، كه به معناى بوستانى تفسير شده كه اطرافش ديوار كشيده باشند، و كلمه" غلب" جمع غلباء است، گفته مىشود" شجرة غلباء" يعنى درختى بزرگ و كلفت، پس" حدائق غلب" به معناى بوستانى است كه درختانش عظيم و كلفت باشد.
" وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا"- بعضى «1» گفتهاند: كلمه" فاكهة" به معناى مطلق ميوهها است. و بعضى «2» گفتهاند: همه ميوهها را شامل مىشود، الا انگور و انار را. بعضى «3» ديگر گفتهاند: اگر در بين مصاديق فاكهه، خصوص زيتون و نخل را آورد، براى اين بود كه نسبت به آن دو اعتناى
(1 و 2 و 3) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 47.