و قيافهاش شناخته مىشود، اهل سعادت چهرههايى نورانى و درخشنده دارند، كه فرح و سرور و انتظار آيندهاى خوش از آن چهرهها هويداست، پس معناى" مستبشره" همين است كه از ديدن منزلگاه خود كه به زودى بدانجا منتقل مىشوند خوشحالند.
" وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ" كلمه" غبرة" به معناى غبار و كدورت است، كه منظور از آن سيما و نشانههاى غم و اندوه است.
" تَرْهَقُها قَتَرَةٌ" يعنى سياهى و تاريكى بر آن چهرهها نشسته. در اين چهار آيه حال دو طايفه را، با بيان حال چهرههايشان بيان كرده، چون چهره و قيافه آينه دل است، هم مسرت درونى در آن جلوه مىكند و هم اندوه و گرفتارى.
" أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ" يعنى اين طايفه جامع بين دو صفت كفر و فجورند، كفر كه كار قلب، و فجور كه كار بدنى و به معناى گناهان شنيع است، و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمتها، و منظور از فجور همان گناهان باشد، و اين جمله تعريف طايفه دوم است، كه اهل شقاوتند، چيزى كه هست در اين آيات طايفه اول يعنى اهل سعادت را به مثل چنين تعريفى توصيف نكرده، و اين بدان جهت بوده كه سياق كلام و غرض اصلى، بيان حال طايفه دوم بوده، و مىخواسته آن طايفه را انذار و از سرانجام وخيمى كه در پيش دارند بيم دهد.
در الدر المنثور است كه ابن منذر از عكرمه روايت كرده كه در تفسير آيه" قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ" گفته: اين آيه در شان عتبة بن ابى لهب نازل شده، كه وقتى آيه" وَ النَّجْمِ إِذا هَوى" را شنيد، گفت: من كفر مىورزم به پروردگار نجم وقتى كه فرو مىريزد، ناگزير رسول خدا (ص) او را نفرين كرد، و در سفرى كه به شام مىرفت شير او را پاره كرد «1».
و در احتجاج از امير المؤمنين (ع) روايت كرده كه در حديثى طولانى در
(1) الدر المنثور، ج 6، ص 315.