وارد مسجد الحرام شد و تا جلو درب كعبه پيش آمد، در آنجا ايستاده سخن آغاز كرده فرمود:" لا اله الا اللَّه وحده وحده أنجز وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده" معبودى نيست به جز اللَّه، تنها او تنها او كه وعده خود به كرسى نشاند و بنده خود را يارى داد، و يك تنه همه حزبهاى مخالفش را از ميدان بدر برد، هان اى مردم هر مال و هر امتياز موروثى و طبقاتى، و هر خونى كه در جاهليت محترم بود، زيرا اين دو پاى من (من امروز همه آنها را لغو اعلام مىكنم) مگر پردهدارى كعبه و سقايت حاجيان، كه اين دو امتياز را به صاحبانش اگر اهليت داشته باشند بر مىگردانم، هان اى مردم، مكه هم چنان بلد الحرام است، چون خداى تعالى آن را از ازل حرمت داده، براى احدى قبل از من و براى خود من كشتار در آن حلال نبوده، تنها براى من پاسى از روز حليت داده شده، از آن گذشته تا روزى كه قيامت بپا شود اين بلد، بلد الحرام خواهد بود، گياه و روئيدنيهايش مادامى كه سبز باشد كنده نمىشود، و درختانش قطع نمىگردد، و شكارش مورد تعرض احدى قرار نمىگيرد، گيرد (و با اشاره دست و يا سر و صدا فرارى نمىشود) و كسى نمىتواند گم شدهاى را بردارد، مگر به منظور اينكه صاحبش را پيدا كند، و گم شدهاش را بدو بدهد.
آن گاه فرمود: هان اى مردم مكه! براى پيامبر خدا همسايگان بسيار بدى بوديد، نبوت و دعوتش را تكذيب كرديد، و او را از خود رانديد، و از وطن مالوفش بيرون كرديد و آزارش داديد، و به اين اكتفاء نكرديد، حتى به محل هجرتم لشكر كشيديد و با من به قتال پرداختيد، با همه اين جنايات برويد كه شما آزاد شدگانيد.
وقتى اين صدا و اين خبر به گوش كفار مكه كه تا آن ساعت در پستوى خانهها پنهان شده بودند رسيد، مثل اينكه سر از قبر برداشته باشند همه به اسلام گرويدند، و چون مكه با لشكركشى فتح شده بود، و قانونا تمامى مردمش غنيمت و بردگان اسلام بودند، ولى رسول خدا (ص) همه را آزاد كرد، از اين جهت از آنان تعبير كرد به" طلقاء".
پس از آن ابن الزبعرى شرفياب حضور رسول خدا (ص) شد، و اسلام آورد و اشعار زير را انشاء نمود:
«1».
(1) اى فرستاده معبود يكتا، زبان من امروز خطاهاى گذشتهام را جبران مىكند، و آنچه در دوران هلاكت و گمراهيم مرتكب شدهام، امروز تلافى مىكنم، آن روز در بحبوحه گمراهى بودم، و به پيروى از شيطان مباهات مىكردم، ولى امروز فهميدم هر كس از راه مستقيم منحرف شود انحرافش به هلاكتش منجر مىشود، امروز گوشت تنم و تك تك استخوانهايم به پروردگارم ايمان آورده، و همچنين جانم گواهى مىدهد به اينكه تو پيامبرى نذير هستى.