مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1619
نمايش فراداده
دفتر ششم از كتاب مثنوىمنادى كردن سيد ملك ترمد كى هر كى در سه يا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و كنيزك و چندين زر دهم و شنيدن دلقك خبر اين منادى در ده و آمدن به اولاقى نزد شاه كى من بارى نتوانم رفتن
-
در روش يمشى مكبا خود چرا
مشورت كن با گروه صالحان
امرهم شورى براى اين بود
اين خردها چون مصابيح انورست
بوك مصباحى فتد اندر ميان
غيرت حق پرده اى انگيختست
گفت سيروا مي طلب اندر جهان
در مجالس مي طلب اندر عقول
زانك ميراث از رسول آنست و بس
در بصرها مي طلب هم آن بصر
بهر اين كردست منع آن با شكوه
تا نگردد فوت اين نوع التقا
در ميان صالحان يك اصلحيست
كان دعا شد با اجابت مقترن
در مري اش آنك حلو و حامض است
كه چو ما او را به خود افراشتيم
قبله را چون كرد دست حق عيان
هين بگردان از تحرى رو و سر
يك زمان زين قبله گر ذاهل شوى
چون شوى تمييزده را ناسپاس
چون شوى تمييزده را ناسپاس
-
چون همي شايد شدن در استوا
بر پيمبر امر شاورهم بدان
كز تشاور سهو و كژ كمتر رود
بيست مصباح از يك روشن ترست
مشتعل گشته ز نور آسمان
سفلى و علوى به هم آميختست
بخت و روزى را همي كن امتحان
آن چنان عقلى كه بود اندر رسول
كه ببيند غيبها از پيش و پس
كه نتابد شرح آن اين مختصر
از ترهب وز شدن خلوت به كوه
كان نظر بختست و اكسير بقا
بر سر توقيعش از سلطان صحيست
كفو او نبود كبار انس و جن
حجت ايشان بر حق داحض است
عذر و حجت از ميان بر داشتيم
پس تحرى بعد ازين مردود دان
كه پديد آمد معاد و مستقر
سخره ى هر قبله ى باطل شوى
بجهد از تو خطرت قبله شناس
بجهد از تو خطرت قبله شناس