مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 256
نمايش فراداده
دفتر اول از كتاب مثنوىقصه ى مرى كردن روميان و چينيان در علم نقاشى و صورت گري
-
چينيان گفتند ما نقاش تر
گفت سلطان امتحان خواهم درين
اهل چين و روم چون حاضر شدند
چينيان گفتند يك خانه به ما
بود دو خانه مقابل در بدر
چينيان صد رنگ از شه خواستند
هر صباحى از خزينه رنگها
روميان گفتند نه نقش و نه رنگ
در فرو بستند و صيقل مي زدند
از دو صد رنگى به بي رنگى رهيست
هرچه اندر ابر ضو بينى و تاب
چينيان چون از عمل فارغ شدند
شه در آمد ديد آنجا نقشها
بعد از آن آمد به سوى روميان
ژس آن تصوير و آن كردارها
هر چه آنجا ديد اينجا به نمود
روميان آن صوفيانند اى پدر
ليك صيقل كرده اند آن سينه ها
آن صفاى آينه وصف دلست
صورت بي صورت بى حد غيب
صورت بي صورت بى حد غيب
-
روميان گفتند ما را كر و فر
كز شماها كيست در دعوى گزين
روميان در علم واقف تر بدند
خاص بسپاريد و يك آن شما
زان يكى چينى ستد رومى دگر
پس خزينه باز كرد آن ارجمند
چينيان را راتبه بود از عطا
در خور آيد كار را جز دفع زنگ
همچو گردون ساده و صافى شدند
رنگ چون ابرست و بي رنگى مهيست
آن ز اختر دان و ماه و آفتاب
از پى شادى دهلها مي زدند
مي ربود آن عقل را و فهم را
پرده را بالا كشيدند از ميان
زد برين صافى شده ديوارها
ديده را از ديده خانه مي ربود
بى ز تكرار و كتاب و بى هنر
پاك از آز و حرص و بخل و كينه ها
صورت بى منتها را قابلست
ز آينه ى دل تافت بر موسى ز جيب
ز آينه ى دل تافت بر موسى ز جيب