مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 743
نمايش فراداده
دفتر سوم از كتاب مثنوىحكايت آن دزد كى پرسيدند چه مي كنى نيم شب در بن اين ديوار گفت دهل مي زنم
-
اين مثل بشنو كه شب دزدى عنيد
نيم بيدارى كه او رنجور بود
رفت بر بام و فرو آويخت سر
خير باشد نيمشب چه مي كنى
در چه كارى گفت مي كوبم دهل
گفت فردا بشنوى اين بانگ را
آن دروغست و كژ و بر ساخته
آن دروغست و كژ و بر ساخته
-
در بن ديوار حفره مي بريد
طقطق آهسته اش را مي شنود
گفت او را در چه كارى اى پدر
تو كيى گفتا دهل زن اى سنى
گفت كو بانگ دهل اى بوسبل
نعره يا حسرتا وا ويلتا
سر آن كژ را تو هم نشناخته
سر آن كژ را تو هم نشناخته