مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 934
نمايش فراداده
دفتر چهارم از كتاب مثنوىنيت كردن او كى اين زر بدهم بدان هيزم كش چون من روزى يافتم به كرامات مشايخ و رنجيدن آن هيزم كش از ضمير و نيت او
-
بعد از آن برداشت هيزم را و رفت
خواستم تا در پى آن شه روم
بسته كرد آن هيبت او مر مرا
ور كسى را ره شود گو سر فشان
پس غنيمت دار آن توفيق را
نه چو آن ابله كه يابد قرب شاه
چون ز قربانى دهندش بيشتر
نيست اين از ران گاو اى مفترى
بذل شاهانه ست اين بى رشوتى
بذل شاهانه ست اين بى رشوتى
-
سوى شهر از پيش من او تيز و تفت
پرسم از وى مشكلات و بشنوم
پيش خاصان ره نباشد عامه را
كان بود از رحمت و از جذبشان
چون بيابى صحبت صديق را
سهل و آسان در فتد آن دم ز راه
پس بگويد ران گاوست اين مگر
ران گاوت مي نمايد از خرى
بخشش محضست اين از رحمتى
بخشش محضست اين از رحمتى