مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 965
نمايش فراداده
 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

قصه ى شاعر و صله دادن شاه و مضاعف كردن آن وزير بوالحسن نام

  • شاعرى آورد شعرى پيش شاه شاه مكرم بود فرمودش هزار پس وزيرش گفت كين اندك بود از چنو شاعر نس از تو بحردست فقه گفت آن شاه را و فلسفه ده هزارش داد و خلعت درخورش پس تفحص كرد كين سعى كى بود پس بگفتندش فلان الدين وزير در ثناى او يكى شعرى دراز بي زبان و لب همان نعماى شاه بي زبان و لب همان نعماى شاه
  • بر اميد خلعت و اكرام و جاه از زر سرخ و كرامات و نثار ده هزارش هديه وا ده تا رود ده هزارى كه بگفتم اندكست تا برآمد عشر خرمن از كفه خانه ى شكر و ثنا گشت آن سرش شاه را اهليت من كى نمود آن حسن نام و حسن خلق و ضمير بر نبشت و سوى خانه رفت باز مدح شه مي كرد و خلعتهاى شاه مدح شه مي كرد و خلعتهاى شاه