1740.شرح نهج البلاغة: گزارش شده كه عمران بن حصين، از كنارهگيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد؛ چرا كه مىگفت: اگر على بميرد، نمىدانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود ـ كه اميد داريم كشته شود ـ، برايش اميدوارم! 1 1741.الغارات ـ به نقل از سعيد اشعرى ـ: على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان ، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هوذه بود. وى به على عليه السلام نامه نوشت كه غنى و باهله فتنه كردهاند و دعا كردهاند كه دشمنت پيروز گردد.
على عليه السلام به او نوشت : «آنان را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را رها مكن». 2
1742.تاريخ الطبرى ـ به نقل از محلّ بن خليفه ـ: مردى از قبيله بنى سدوس كه نامش عَيْزار بن اخنس بود و به باورهاى خوارج اعتقاد داشت، به سمت آنان حركت كرد. در بيرون مدائن، با عدى بن حاتم رو به رو شد كه همراهش اسود بن قيس مرادى و اسود بن يزيد مرادى بودند.
عيزار، وقتى با عدى روبه رو شد، گفت: آيا سالمِ بهرهبَرى يا ستمگرِ گنهكار؟
عدى گفت: سالمِ بهرهبَر.
آن دو مرادى گفتند: اين سخن را نگفتى، مگر به جهت شرّى كه در باطن دارى. به درستى كه ما مىدانيم كه عقيده خوارج را دارى. اى عيزار! از ما جدا نمىشوى تا
1 - شرح نهجالبلاغة:
4/77. 2 - الغارات: 1/18، بحارالأنوار:
33/356/588.