شماييد؛ و امّا درباره مارقين، نمىدانم كه آيا آنان را در مىيابم يا نه. 1
ر. ك: ج 6، ص 156 (شهادت عمّار بن ياسر).
2058.المناقب ـ به نقل از شهر بن حَوشَب ـ: نزد اُمّ سَلَمه بودم كه مردى سلام كرد. گفته شد: تو كيستى؟ گفت: من ابو ثابت، آزاد شده ابو ذرم.
امّ سلمه گفت: خوش آمدى ابو ثابت! داخل شو. ابو ثابت داخل شد و امّ سلمه، ضمن خوشامدگويى به وى گفت: قلب تو كجا پرواز كرد، زمانى كه دلها به هر سو پرواز كردند؟
گفت: دلم با على بن ابى طالب بود.
اُمّ سلمه گفت: به آن كه جان امّ سلمه در دست اوست، سوگند كه رستگار شدى. شنيدم پيامبر خدا مىفرمود: «على با قرآن است و قرآن با على. آن دو از هم جدا نمىشوند تا كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند».
من، فرزندم عمر و پسر برادرم عبد اللّه (ابو اُميّه) را فرستادم و بدانها دستور دادم در كنار على عليه السلام با هر كه او پيكار مىكند، پيكار كنند، و اگر پيامبر خدا به ما [زنان [دستور نداده بود كه در پسِ پردهها يا در خانههايمان بنشينيم، براى جنگ، بيرون مىرفتم تا در صف [ياران[ على عليه السلام قرار گيرم. 2
2059.مناقب أبى حنيفة ـ به نقل از ابو حنيفه ـ: هيچ كس با على عليه السلام پيكار نكرد
1 - وقعة صفّين: 338، شرح نهج البلاغة: 8/21. نيز، ر. ك:
المسترشد: 269/79 . 2 - المناقب: 176/214، كشف الغمّة: 1/148، بحار الأنوار:
38/35/10.