2386.شرح نهج البلاغة ـ به نقل از مدائنى ـ: على عليه السلام به او (معاويه) نوشت:
امّا بعد؛ ديرگاهى است تو و هواخواهانت كه ياوران شيطانِ رانده شدهاند، حق را افسانه پيشينيان مىخوانيد و آن را فرا پشتِ خويش مىافكنيد و سخت مىكوشيد تا با دستها و دهانهاى خود، نور خدا را خاموش كنيد؛ امّا خداوند، به ناخواستِ كافران، نورش را فراگير مىكند.
به جانم سوگند، به ناخواستِ تو آن نور، فراگستر مىشود و علم خدا به همه جزئيّات كارهايت رخنه مىكند و تو به سبب اعمالت كيفر مىبينى. پس در دنيايت كه از تو جداشدنى است، كارهاى نيكت را بر باد ده. گويا تو را به باطلت كه به سر آمده، مىگيرند و به آنچه كردهاى و واژگونت ساخته، مؤاخذه كنند. پس آنگاه به زبانه آتش در مىافتى، بى آن كه خداوند بر تو هيچ ستم رانده باشد، كه پروردگارت هرگز بر بندگان ستم نمىرانَد. 1
2387.شرح نهج البلاغة ـ به نقل از مدائنى ـ: معاويه به او (على عليه السلام ) نوشت:
امّا بعد؛ آلودگىِ قلبت چه بسيار است و بر ديدگانت چه پردهاى افتاده! تنگْچشمى، شيوه تو و حسدورزى، خوى توست. پس براى نبرد مهيّا شو و بر ضربه ى شمشير شكيبا باش. خداى را سوگند كه وضع بدانسان كه مىدانى، باز خواهد گشت، و سرانجام نيك از آنِ تقوا پيشگان است. هيهات! هيهات!
شرح نهجالبلاغة: 16/135، بحارالأنوار: 33/86/401. نيز، ر. ك: شرح نهجالبلاغة: 15/83.