2893.مسند ابن حنبل ـ به نقل از زيد بن وهب ـ: على عليه السلام نزد گروهى از اهل بصره از خوارج رفت. در جمع آنان مردى به نام جعد بن بعجه بود. به آن حضرت گفت: يا على! تقوا پيشهكن، كه خواهى مُرد.
على عليه السلام فرمود: «بلكه كشته خواهم شد. ضربتى بر اين، اين را رنگين مىسازد (يعنى محاسنش از خون سرش). عهدى است حتمى و تقديرى است مقدّر شده، و هر كه دروغ بندد، ناكام و زيانكار است». 1
2894.امام على عليه السلام : عبد اللّه بن سلام پيش من آمد، در حالى كه پا در ركاب نهاده بودم و به من گفت: به عراق مرو. مىترسم آنجا تيزى شمشير بر تو برسد.
[عبد اللّه گويد:] على عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند، پيامبر خدا مرا از آن آگاه ساخته است».
ابوالأسود (راوى حديث) گويد: من مثل آن روز را هرگز نديدهام كه جنگاورى
مسند ابن حنبل: 1/197/703، فضائل الصحابة: 1/543/909 .