دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 7 -صفحه : 344/ 44
نمايش فراداده

5 / 3

وائل بن حَجَر

2798.الغارات ـ به نقل از فضيل بن خديج ـ: وائل بن حجر در كوفه نزد على عليه السلام بود؛ امّا تفكّر عثمانى داشت. به على عليه السلام گفت: اگر صلاح مى‏دانى، اجازه بده كه به شهر خودم بروم، كارهايم را سر و سامان دهم. پس از اندكى به‏خواست خدا نزد تو برمى‏گردم.

على عليه السلام بر اين باور كه همان‏گونه است كه مى‏گويد، اجازه داد. به شهر اقوام خودش رفت. در آن‏جا براى خود محبوبيّت و موقعيّتى داشت و از بزرگان آن‏جا بود. و مردم در آن‏جا گروه گروه بودند. عدّه‏اى هوادار عثمان بودند، عدّه‏اى هم‏فكر با على عليه السلام . وائل همان‏جا بود تا آن كه بُسر (از سرداران معاويه) وارد صنعا شد. وى نامه‏اى به او نوشت، به اين صورت:

امّا بعد؛ پيروان عثمان در شهر ما نيمى از مردم را تشكيل مى‏دهند. نزد ما بيا. در حَضْرَموت كسى نيست كه از شهر دفاع كند و در مقابل تو مقاومت كند.

بُسر با همراهانش به آن طرف رفته، وارد شهر شدند.

به گمانِ راوى، وائل در منطقه شَنوئه به پيشواز بُسر رفت و ده هزار به او داد و درباره حَضرَموت با وى صحبت كرد و پرسيد: برنامه‏ات چيست؟

گفت: مى‏خواهم گروهى از مردم حضرموت را بكشم.

گفت: اگر مى‏خواهى بخشى از مردم حضرموت را به قتل برسانى، عبد اللّه‏ بن ثوابه را بُكش كه در ميان آنان مرد [بانفوذى [است او از متنفّذان بزرگ و با وائل، دشمن بود و در عقيده هم مخالف او بود. 1

الغارات: 2/630.