كرده اند - كه در مرض وفات پيغمبر اكرم ، حضرت زهرا زياد گريه مي كردند . پيامبر اكرم با حضرت زهرا نجوايي كردند و گريه ايشان افزون شد ، و بعد از مدتي نجواي ديگري كردند و حضرت زهرا متبسم شد ، و بعدها كه از ايشان سئوال كردند كه اين دو نجوا چه بود ، فرمودند: در نجواي اول پدرم به من خبر داد كه به طور قطع از دنيا مي رود . [ گريه ام ] در فراق پدر بود . و در نجواي دوم به من گفت : " ولي تو به سرعت به من ملحق مي شوي " . خرسنديم از اين جهت بود . و به علاوه مي دانيم ايشان بيمار هم بودند به طوري كه هميشه در بستر بودند. براي ايشان مطلب مسلم بود كه ديگر از عمرشان چيزي باقي نمانده . آن وقت در همين حال فدك را مي برند . فدك به عنوان يك ثروت براي زهرا ارزشي ندارد ولي فدك به عنوان يك حق ربوده شده ، و اينكه حق را بايد احياء كرد ، براي همان زهرا آنقدر ارزش داردكه مي آيد در مسجد مدينه " علي حشد من نساءها " با يك عده از زنان بني هاشم و زنان علاقه مند به ايشان ، در حضور خليفه وقت ، و خطبه اي به آن غرايي را در آنجا انشاء مي كند و طرف را مي كوبد و از حق خودشان دفاع مي كند . چرا نترسيد ؟ آيا اين برخلاف تربيت اسلامي بود ؟براي زن مثلا سبك بود اين كار ؟ براي زن زشت بود اين كار كه بيايد در مسجد مدينه در حضور چند هزار نفر جمعيت دم از مال دنيا بزند و از حقش دفاع كند ؟ نه ، هيچ زشت نبود ، دفاع از حق بود .
همان زهراي بي اعتنا به دنيا و ما فيها به عنوان يك پول و يك امر مادي و ثروت شخصي و مايه لذت فردي ، و همان زهراي مطمئن كه تا چند روز ديگر از دنيا مي رود - كه انسان وقتي بداند كه به زودي از دنيا مي رود ، ديگر مطامعش به ماديات دنيا به كلي از بين مي رود - به عنوان اينكه پاسدار حق است و نبايد گذاشت حق قرباني بشود و سنت پايمال كردن حقوق جان بگيرد ، مي آيد در كمال شجاعت از حق خودش دفاع مي كند ، شخصا مي رود به خانه خليفه وقت و فرمان را از او مي گيرد . بعد آن فرمان را به عنف از ايشان مي گيرند ، و سپس به شكل ديگري با اميرالمؤمنين در مسجد مدينه [ حاضر مي شود ] و اوضاع عجيبي [ پيش مي آيد ] كه آخر كار كه ديگر مجبور شد با آنها در بيافتد رسما در افتاد .
يا جريان حضرت زينب سلام الله عليها . اگر براي زن " جبن " به معناي يك خوي و خلق اخلاقي خوب بود ، حضرت زينب مي بايست از همه زنهاي ديگر ترسوتر و بي شخصيت تر باشد و به اصطلاح معروف سرش از لاك خودش بيرون نيايد.
مگر دم دروازه كوفه كسي زينب را مجبور كرده بود كه بيايد سخنراني بكند ؟ مگر سخنراني قابل اجبار است ؟ ! يا در مجلس ابن زياد مگر كسي زينب را مجبور كرده بود كه آنچنان در مقابل ابن زياد بايستد - و حتي به او ناسزا بگويد - كه واقعا خطر كشته شدن خودش و كسانش وجود داشت ؟ ! و بالاتر از اين ، در مجلس يزيد است با آن طنطنه و دبدبه كه خيلي با مجلس ابن زياد فرق مي كرد ، چون اولا ابن زياد حاكم بود و يزيد خليفه ، و ثانيا ابن زياد در كوفه بود و يزيد در شام ، و شام به اعتبار اينكه مجاور با بيزانس ( قسطنطنيه آن وقت ) بود ، معاويه به بهانه اينكه ما بايد شوكت ظاهري اسلام را حفظ كنيم ، دستگاه شام را دستگاه قيصري و كسرائي و سلطنتي كرده بود كه تواريخ هم نوشته اند يك كاخهاي تو درتو با درهاي تو درتو و فراشها بوده است كه از اين در بايد داخل آن در شد ، از آن در داخل آن در . . . يك بارگاه بسيار عظيم ، كرسيهاي زرين آنجا نهاده اند ، سفرا و امرا آنجا نشسته اند ، يك مجلس فوق العاده با ابهتي . ولي اين زن اصلا اينها را به چيزي نمي گيرد ، به يزيد مي گويد : تو حقيرتر و كوچكتر از اين هستي كه من تو را مخاطب خودم قرار بدهم ، تو ارزش اينكه من تو را مخاطب خودم قرار بدهم را نيز نداري . آيا يك زن ترسو مي تواند اين كار را بكند ؟ نه . در آنجا حداكثر اين بود كه جان زينب در خطر بود . در خطر باشد .
از دادن جان كه نمي ترسيد . عزت و شرفش در خطر نبود ، برعكس بر عزت و شرفش با اين شجاعت افزوده مي شد . پس اين تفاوت مربوط به يك وضع خاصي است كه زن دارد و تازه اين تفاوت در رفتار است نه در اخلاق و شخصيت. از نظر شخصيت اخلاقي هيچ فرقي بين زن و مرد نيست ، و مي دانيم كه مرد هم اگر در يك شرايطي امانتدار اجتماع باشد ، آنجا كه مي خواهد امانت را حفظ كند ، ديگر جاي بخشندگي و شجاعت نيست ، جاي عمل متواضعانه نيست ، آنجا كه امانتدار است جاي عمل متكبرانه و محتاطانه و ممسكانه است . وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين
در کتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است.
بسم الله الرحمن الرحيم بحث مختصري [ داريم ] درباره عوامل تربيت صحيح و كسب اخلاق صحيح از نظر اسلام ، يعني عواملي كه دين مقدس اسلام به آنها توجه كرده است . يكي از آن عوامل ، تعقل و تفكر و تعلم است كه قبلا تحت عنوان غايات و اهداف از آن نام برديم .
تعقل و تفكر براي روشن شدن است ، يعني حكم [ چراغ ] را دارد براي انسان . درباره اين عامل بحث شد . عامل دوم كه در اسلام روي آن زياد تكيه شده است تقوا و تزكيه نفس است كه در خود قرآن كريم به آن تصريح شده است . تقوا و تزكيه موجب پرورش اراده انسان مي شود و اراده را آماده مي كند براي به كار بستن .
يعني روشن شدن به تنهايي كافي نيست ، بايد روشن شد و بايد اقتدار پيدا كرد براي به كار بستن . تقوا و تزكيه نفس به اراده اخلاقي انسان قدرت و توانايي به كار بستن مي دهد ، و تا حدودي در مكتبهاي غيرمذهبي هم هست ولي نه به اين شكل كه در مكاتب مذهبي وجود دارد . عامل سوم كه منظور ما بيشتر بحث درباره اين عامل است مسئله عبادت است به عنوان يك عامل براي تربيت و كسب اخلاق فاضله . همانطور كه تفكر و تعقل براي روشن شدن فكر براي قوه عاقله بود ، و تقوا و تزكيه نفس براي تقويت نيروي اراده در انسان ، عبادت براي تقويت عشق و علاقه معنوي و ايجاد حرارت ايماني در انسان است ، يعني همانطور كه ايمان خودش به نوبه خود منشأ عبادت است ، عبادت هم تقويت كننده ايمان است كه به اين مطلب در متون اسلامي زياد تصريح شده است ، يعني تأثير متقابل ايمان و عمل در يكديگر . ايمان به نوبه خود منشأ عمل مي شود ، و عملي كه منبعث از آن ايمان است منشأ تقويت همان ايمان مي گردد .
مكرر گفته ايم كه روح عبادت تذكر است يعني ياد خدا بودن و از غفلت از خدا خارج شدن . اقم الصلوش لذكري ( 1 ) . و در آيه ديگر مي فرمايد : ان الصلاش تنهي عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر ( 2 ) . عبادت كه براي تذكر است در اسلام به عنوان فريضه و نافله زياد توصيه شده است ، و اسلام با موجباتي كه روح عبادت يعني تذكر را از ميان مي برد و غفلت ايجاد مي كند نيز مبارزه كرده است . هر چه كه موجب انصراف و غفلت انسان از خدا بشود به نوعي ممنوع
1. سوره طه ، آيه 14 . 2. سوره عنكبوت ، آيه . 45 .