عدل الهی

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 136/ 74
نمايش فراداده

د و ذكر مصيبت مي فرمود ، كمتر كسي بود كه در پاي منبر اين مرد عالم مخلص متقي بنشيند و منقلب نشود ، خودش هنگام وعظ و ارشاد كه از خدا و آخرت ياد مي كرد در حال يك انقلاب روحي و معنوي بود و محبت خدا و پيامبرش و خاندان پيامبر در حد اشباع او را بسوي خود مي كشيد ، با ذكر خدا دگرگون مي شد ، مصداق قول خدا بود :

الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوكلون ( انفال / 2 ) . نام رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) يا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را كه مي برد اشكش جاري مي شد . يك سال حضرت آية الله بروجردي ( اعلي الله مقامه ) از ايشان براي منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت كردند ، منبر خاصي داشت ، غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمي كرد . ايشان در منزل آية الله منبر مي رفت و مجلسي را كه افراد آن اكثر از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب مي كرد بطوري كه از آغاز تا پايان منبر ايشان ، جز ريزش اشكها و حركت شانه ها چيزي مشهود نبود .

عرفان اسلامي و از معارف بلند اسلامي كمترين آگاهي ندارند . راسل در نظر كسي كه اندك آشنايي با معارف اسلامي دارد ، در فلسفه به مفهوم اسلامي و شرقي آن ، يك كودك دبستاني هم بشمار نمي رود .

اسلام در دامن خود ، مردان بزرگي را تربيت كرده است كه در وقتي كه در همين جهان بوده اند ، با جهان آخرت آشنا شده اند و حقايقي را كه فوق تصور " راسل " هاست لمس كرده اند . شاگردان مكتب قرآن ، اين حقيقت را نيك آموخته اند كه جزاي آخرت عين كردار دنياست ، چيزي جدا از عمل نيست .

مولوي اشعاري دارد كه اين حقيقت را بيان مي كند و از نظر موعظه و تذكر خود ما نيز نقل آنها مناسب است ، مي گويد :


  • اي دريده پوستين يوسفان گشته گرگان يك به يك خوهاي تو ز آنچه مي بافي همه روزه بپوش گر ز خاري خسته اي ، خود كشته اي چون ز دستت زخم بر مظلوم رست اين سخنهاي چو مار و كژ دمت حشر پر حرص خس مردار خوار زانيان را گنده اندام نهان گند مخفي كان به دلها مي رسيد بيشه اي آمد وجود آدمي ظاهر و باطن اگر باشد يكي در وجود ما هزاران گرگ و خوك حكم ، آن خو راست كان غالبتر است چونكه زر بيش از مس آمد آن زر است

  • گرگ بر خيزي از اين خواب گران مي درانند از غضب اعضاي تو ز آنچه مي كاري همه ساله بنوش ور حرير و قز دري ، خود رشته اي آن درختي گشت و ز آن زقوم رست مار و كژدم مي شود گيرد دمت صورت خوكي بود روز شمار خمر خواران را بود گنده دهان گشت اندر حشر محسوس و پديد بر حذر شو زين وجود ار آدمي نيست كس را در نجات او شكي صالح و نا صالح و خوب و خشوك چونكه زر بيش از مس آمد آن زر است حكم ، آن خو راست كان غالبتر است


  • سيرتي كاندر وجودت غالب است هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است

  • هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است

آفرين بر قرآن با اين شاگردانش . اگر قرآن نمي بود ، مولوي و حافظ و سنائي و عطار و سعدي و امثال آنها بوجود نمي آمدند . استعداد ايراني با نور اسلام شكفت و اين افتخار ، ايران را بس كه توانست معارف اسلام را بهتر از هر قوم ديگري دريافت كند . سخن خود را به اندرزهاي زيباي سعدي در اين زمينه پايان مي دهيم : خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم


  • بر لوح معاصي خط عذري نكشيديم پيري و جواني چو شب و روز بر آمد ما را عجب ارپشت و پناهي بود آن روز كامروز كسي را نه پناهيم و نه پشتيم

  • پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم كامروز كسي را نه پناهيم و نه پشتيم ما را عجب ارپشت و پناهي بود آن روز


  • گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم

  • شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم

8 شفاعت

يكي از مباحثي كه در بحث عدل الهي ، بايد طرح و بحث و تحقيق شود مبحث " شفاعت " است . درباره شفاعت ، مشاجرات و گفتگوهايي هست و مخصوصا پس از ظهور كيش " وهابيت " بازار گرمتري پيدا كرده است .

كيش وهابيت منسوب به محمد بن عبدالوهاب است و هم اكنون تقريبا مذهب رسمي دولت سعودي بشمار مي رود ، كيشي است كه به نحوي بسيار سطحي و قشري دم از توحيد در پرستش مي زند و به همين جهت بسياري از معارف دقيق و عالي اسلام را منكر است . توحيدي كه وهابيها طرفدار آن هستند مانند توحيد اشاعره با بسياري از اصول اسلامي مخالف است .

ايراد و اشكال :

آنچه به عنوان ايراد بر شفاعت گفته شده و يا مي توان گفت از اين قرار است :

1. شفاعت با توحيد در عبادت منافات دارد و اعتقاد به آن نوعي شرك است . اين همان اشكالي است كه وهابيها مطرح مي كنند و جمعي وهابي مسلك در ميان شيعه نيز فريفته آن شده اند ( 1 ) .

1. عجبا در كشوري مانند ايران كه كلمات نهج البلاغه در ميان آنها كم و بيش مطرح است و فيلسوفاني مانند بوعلي