كلمه «صراط» كه بيش از 40 مرتبه در قرآن آمده است، به معنى راه هموار، روشن و وسيع است. در زندگى انسان راههاى متعددى وجود دارد كه او بايد يكى از آنها را انتخاب كند:
راه هوس هاى خود، راه هوس هاى مردم، راه طاغوت ها، راه نياكان و پيشينيان به جهت تعصّب هاى قومى و نژادى، راه وسوسه هاى شيطانى، راههاى تجربه نشده و بالاخره راه خدا و اولياى خدا.
طبيعى است كه انسان معتقد به خدا از ميان اين همه راه تنها راه خدا و اولياى او را انتخاب مىكند، زيرا اين راه امتيازاتى دارد كه ديگر راهها ندارند:
راه مستقيم، كوتاه ترين راه ميان دو نقطه است، لذا اين راه نزديكترين راه براى رسيدن به مقصود است.
راه الهى ثابت است، برخلاف راههاى ديگر كه طبق هوسهاى خود يا ديگران هر روز تغيير مىكند.
يك راه بيشتر نيست، زيرا ميان دو نقطه تنها يك خط مستقيم وجود دارد. اما راههاى ديگر متعدد است.
راهى مطمئن و بى خطر است، برخلاف راههاى ديگر كه انسان همواره در معرض خطر سقوط قرار دارد.
راهى كه انسان را به مقصد، يعنى رضاى خدا مىرساند و در آن شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست: (اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم)(215)
راه مستقيم، همان راه انبياست: (اِنَّك لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)(216)
راه مستقيم، راه بندگى خداست: (وَ اَنِ اعْبُدُوانى ه ذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ)(217)
راه مستقيم، توكّل و تكيه بر خداست: (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِرا طٍ مُسْتَقيمٍ)(218)
انسان بايد هم در انتخاب راه از خداوند كمك بگيرد و هم در ادامه دادن و بودن در راه. مانند لامپى كه براى روشن ماندن بايد هر لحظه از منبع اصلى برق دريافت كند. لذا نه تنها مردم عادى بلكه پيامبر خدا و ائمه معصومين عليهم السلام بايد در هر نماز از خدا بخواهند كه آنان را بر صراط مستقيم پايدار بدارد. نه فقط در حال نماز بلكه در همه حال و در هر كارى، چه انتخاب شغل و چه انتخاب دوست، چه در ازدواج و چه در تحصيل، بايد همواره از خدا بخواهد كه او را در مسير مستقيم قرار دهد. زيرا چه بسا انسان در عقايد صحيح فكر مىكند اما در عمل دچار لغزش مىشود و گاهى به عكس.
راه مستقيم، راه اعتدال و ميانه روى است. على عليه السلام مىفرمايد: «اَلْيَمينُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّة وَالطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الجادَّة)(219) چپ و راست انحراف است و طريق سعادت همان راه وسط است.
راه مستقيم، يعنى دورى از هرگونه افراط و تفريط، نه انكار حق و نه غلوّ در حقّ، نه جبر و نه تفويض، نه فردگرايى و نه جامعه گرايى، نه ذهن گرايى و نه عمل زدگى، نه دنياگرايى و نه آخرت زدگى، نه غفلت از حقّ و نه غفلت از خلق، نه عقل زدگى و نه عاطفه گرايى، نه تحريم طيّبات و نه غوطه در شهوات، نه بُخل و نه اسراف، نه حسادت و نه تملّق، نه ترس و نه تهوّر، نه و نه و نه.
بلكه چه در عقايد و افكار و چه در اعمال و رفتار، همواره راه ميانه و اعتدال را پيش بگيريم.
براى حركت در صراط مستقيم بايد همواره از خدا كمك بگيريم زيرا اين صراط از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است و هر لحظه خطر سقوط وجود دارد. كسى از صراطِ قيامت عبور مىكند كه توانسته باشد در دنيا از صراط مستقيم الهى منحرف نشود، چه انحرافاتِ فكرى و چه انحرافاتِ عملى و اخلاقى.
يكى قائل به جبر مىشود و همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گويا كه انسان در سرنوشت خود تاءثيرى ندارد و بى اراده و اختيار است، و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مىبيند.
يكى رهبران آسمانى را همچون مردم عادى مىداند و ديگرى آنها را در حدّ خدايى بالا مىبرد و مسيح را فرزند خدا و بلكه خود خدا مىشمرد!
يكى زيارت و توسّل به اولياى خدا را شرك مىداند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار متوسّل مىشود! يكى از روى غيرت نابجا، اجازه نمى دهد همسرش از خانه خارج شود و ديگرى از روى بى غيرتى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مىفرستد.
اينها همه انحراف از مسير مستقيم الهى است كه خداوند مىفرمايد: دين پابرجا و استوار من بر صراط مستقيم است: (قُلْ اِنَّنى هَدينى رَبّى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً)(220)
و در جاى ديگر مىفرمايد: امّت اسلام را امّتى ميانه قرار دادم تا اسوه و الگوى ديگران باشند: (وَ كَذلِك جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاس)(221)
در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مىفرمودند: راه مستقيم ما هستيم. يعنى نمونه عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در اين راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره تمام مسائل زندگى از قبيل كار و تفريح و تحصيل، انتقاد و انفاق، اظهار علاقه و محبّت و قهر و صلح، همواره ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند. كه اين سفارشات در بابى تحت عنوان «الاقتصاد فى العبادات» در كتاب شريف اصول كافى آمده است.
ما در اينجا نمونه هايى از آيات و روايات را كه در آنها به جنبه اعتدال تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است مىآوريم:
(كُلُوا وَاشْرِبُوا وَ لا تُسْرِفُوا)(222) بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد.
(لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً اِلى عُنُقِك وَلاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ)(223) در انفاق كردن نه دست بسته باش و نه چنان گشاده دست كه بعد خود محتاج شوى.
(اَلَّذينَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُروُا وَ كانَ بَيْنَ ذلِك قواماً)(224) مؤمنان كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بُخل بلكه ميانه رو هستند.
(لا تَجْهَرْ بِصَلوتِك وَ لا تُخافِتُ بِها وابْتَغِ بَيْنَ ذلِك سَبيلاً)(225) نمازت را نه بسيار بلند بخوان و نه بسيار آهسته بلكه با صدائى معتدل بخوان.
(وَالَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاء عَلَى الْكُفّارِ رُحَماء بَيْنَهُمْ)(226) مؤمن هم دافعه دارد هم جاذبه. نسبت به كفّار شديد و نسبت به مؤمنان رحيم.
(اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةً)(227) هم ارتباط با خالق هم ارتباط با مخلوق. هم نماز بخوانيد و هم زكات بدهيد.
(اَلَّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ)(228) هم ايمان و باور قلبى لازم است و هم رفتار و عمل صالح.
گرچه قرآن مىفرمايد: (وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْساناً)(229) نسبت به والدين احسان كنيد اما در جاى ديگر مىفرمايد: اگر شما را از راه خدا بازدارند، اطاعت آنها جايز نيست: (فَلا تُطِعْهُما)(230)
نه دوستى ها شما را از بيان حق بازدارد: (شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ)(231) و نه دشمنى ها شما را از رفتار عادلانه دور كند. (وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَا نُ قَوْمٍ عَلى اَنْ لا تَعْدِلُوا)(232)
شب عاشورا، امام حسين عليه السلام هم مناجات مىكرد و هم شمشير تيز مىكرد!
زائران خانه خدا روز عرفه و شب عيد قربان دعا مىخوانند، اما روز عيد بايد به قربانگاه رفته و با خون آشنا شوند!
و بالاخره اسلام دين يك بعدى نيست كه به جنبه اى توجه كند و جنبه اى را فراموش كند، بلكه به همه ابعاد وجود انسان در حدّ اعتدال و ميانه توجه كرده است.