منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 121
نمايش فراداده

حكايت صوفى و انگبين فروش

  • صوفيى مي رفت در بغداد زود كان يكى گفت انگبين دارم بسى شيخ صوفى گفت اى مرد صبود تو مگر ديوانه اى اى بوالهوس هاتفى گفتش كه اى صوفى درآى تا به هيچى ما همه چيزت دهيم هست رحمت آفتابى تافته رحمت او بين كه با پيغامبرى رحمت او بين كه با پيغامبرى
  • در ميان راه آوازى شنود مي فروشم سخت ارزان، كو كسى مي دهى هيچى به هيچي، گفت دور كس به هيچى كى دهد چيزى به كس يك دكان زينجا كه هستى برترآى ور دگر خواهى بسى نيزت دهيم جمله ى ذرات را دريافته در عتاب آمد براى كافرى در عتاب آمد براى كافرى