منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 135
نمايش فراداده

حكايت غافلى كه از ابليس گله داشت

  • غافلى شد پيش آن صاحب چله گفت ابليسم زد از تلبيس راه مرد گفتش اى جوانمرد عزيز مشتكى بود از تو و آزرده بود گفت دنيا جمله اقطاع منست تو بگو او را كه عزم راه كن من به دينش مي كنم آهنگ سخت هرك بيرون شد ز اقطاعم تمام هرك بيرون شد ز اقطاعم تمام
  • كرد از ابليس بسيارى گله كرد دين بر من به طرارى تباه آمده بد پيش ازين ابليس نيز خاك از ظلم تو بر سر كرده بود مرد من نيست آنك دنيا دشمنست دست از دنياى من كوتاه كن زانك در دنياى من زد چنگ سخت نيست با او هيچ كارم والسلام نيست با او هيچ كارم والسلام