منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 168
نمايش فراداده

گفتار مردى صوفى از روزگار خود

  • صوفيى را گفت مردى نامدار گفت من در گلخني ام مانده گرده ى نشكستم اندر گلخنم گر تو در عالم خوشى جويى دمى گر خوشى جويي، در آن كن احتياط خوش دلى در كوى عالم روى نيست نفس هست اينجا كه چون آتش بود گر چو پرگارى بگردى در جهان گر چو پرگارى بگردى در جهان
  • كاى اخى چون مي گذارى روزگار خشك لب ، تر دامني ام مانده تا كه نشكستند آنجا گردنم خفته ى يا باز مي گويى همى تا رسى مردانه زان سوى صراط زانك رسم خوش دلى يك موى نيست در زمانه كو دلى تا خوش بود دل خوشى يك نقطه كس ندهدنشان دل خوشى يك نقطه كس ندهدنشان