منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 209
نمايش فراداده

شيخى كه از سگى پليد دامن در نچيد

  • در بر شيخى سگى مي شد پليد سايلى گفت اى بزرگ پاك باز گفت اين سگ ظاهرى دارد پليد آنچ او را هست بر ظاهر عيان چون درون من چو بيرون سگست ور پليدى درون اندكيست گرچه اندك حيرت آمد بند راه گرچه اندك حيرت آمد بند راه
  • شيخ از آن سگ هيچ دامن در نچيد چون نكردى زين سگ آخر احتراز هست آن در باطن من ناپديد اين دگر را هست در باطن نهان چون گريزم زو كه با من هم تگ است صد نجس بيشى كه اين قله يكيست چه به كوهى بازمانى چه به كاه چه به كوهى بازمانى چه به كاه