منطق الطیر
محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری
نسخه متنی -صفحه : 333/ 213
نمايش فراداده
حكايت ديوانه اى كه در كوهسار با پلنگان انس كرده بود
-
بود مجنونى عجب در كوه سار
گاه گاهش حالتى پيدا شدى
بيست روز آن حالتش برداشتى
بيست روز از صبح دم تا وقت شام
هر دو تنهاييم و هيچ انبوه نه
گر بميرد هر كه را با اوست دل
هرك از هستى او دلشاد گشت شادى جاويد كن از دوست تو
شادى جاويد كن از دوست تو
-
با پلنگان روز و شب كرده قرار
گم شدى در خود كسى كانجا شدى
حالت او حال ديگر داشتى
رقص مي كردى و برگفتى مدام
اى همه شادى و هيچ اندوه نه
دل بدو ده دوست دارد دوست دل
محو از هستى شد و آزاد گشت تا نگنجد هيچ كل در پوست تو
تا نگنجد هيچ كل در پوست تو