منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 52
نمايش فراداده

حكايت طوطي

  • طوطى آمد با دهان پر شكر پشه گشته با شه اى از فر او در سخن گفتن شكر ريز آمده گفت هر سنگين دل و هر هيچ كس من در اين زندان آهن مانده باز خضر مرغانم از آنم سبزپوش من نيارم در بر سيمرغ تاب سر نهم در راه چون سوداييى چون نشان يابم ز آب زندگى هدهدش گفت اى ز دولت بي نشان جان ز بهر اين بكار آيد ترا آب حيوان خواهى و جان دوستى جان چه خواهى كرد، بر جانان فشان جان چه خواهى كرد، بر جانان فشان
  • در لباس فستقى با طوق زر هر كجا سرسبزيى از پر او در شكر خوردن پگه خيزآمده چون منى را آهنين سازد قفس ز آرزوى آب خضرم در گداز بوك دانم كردن آب خضرنوش بس بود از چشمه ى خضرم يك آب مي روم هر جاى چون هر جاييى سلطنت دستم دهد در بندگى مرد نبود هرك نبود جان فشان تا دمى درخورد يار آيد ترا رو كه تو مغزى ندارى پوستى در ره جانان چو مردان جان فشان در ره جانان چو مردان جان فشان