منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 54
نمايش فراداده

حكايت طاووس

  • بعد از آن طاوس آمد زرنگار چون عروسى جلوه كردن ساز كرد گفت تا نقاش غيبم نقش بست گرچه من جبريل مرغانم وليك يار شد با من به يك جا مار زشت چون بدل كردند خلوت جاى من عزم آن دارم كزين تاريك جاى من نه آن مردم كه در سلطان رسم كى بود سيمرغ را پرواى من من ندارم در جهان كارى دگر هدهدش گفت اى ز خود گم كرده راه گوى نزديكى او اين زان به است خانه ى نفس است خلد پر هوس حضرت حق هست درياى عظيم قطره باشد هركه را دريا بود چون به دريا مى توانى راه يافت هرك داند گفت با خورشيد راز هرك كل شد جزو را با او چه كار گر تو هستى مرد كلي، كل ببين گر تو هستى مرد كلي، كل ببين
  • نقش پرش صد چه بل كه صد هزار هر پر او جلوه ى آغاز كرد چينيان را شد قلم انگشت دست رفت بر من از قضا كارى نه نيك تا بي فتادم به خوارى از بهشت تخت بند پاى من شد پاى من رهبرى باشد به خلدم رهنماى بس بود اينم كه در دروان رسم بس بود فردوس عالى جاى من تا بهشتم ره دهد بارى دگر هركه خواهد خانه اى از پادشاه خانه اى از حضرت سلطان به است خانه ى دل مقصد صدق است و بس قطره ى خردست جنات النعيم هرچ جز دريا بود سودا بود سوى يك شب نم چرا بايد شتافت كى تواند ماند از يك ذره باز وانك جان شد عضو را با او چه كار كل طلب، كل باش، كل شو ،كل گزين كل طلب، كل باش، كل شو ،كل گزين