منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 70
نمايش فراداده

حكايت مردى كه پس از مرگ حقه اى زر او بازمانده بود

  • حقه ى زر داشت مردى بي خبر بعد سالى ديد فرزندش به خواب پس در آن موضع كه زر بنهاده بود گفت فرزندش كزو كردم سال گفت زر بنهاده ام اين جايگاه گفت آخر صورت موشت چراست صورتش اينست و در من مي نگر صورتش اينست و در من مي نگر
  • چون بمرد و زو بماند آن حقه زر صورتش چون موش دو چشمش پر آب موشى اندر گرد آن مي گشت زود كز چه اينجا آمدى بر گوى حال من ندانم تا بدو كس يافت راه گفت هر دل را كه مهر زر نخاست پند گير و زر بيفكن اى پسر پند گير و زر بيفكن اى پسر