فرهاد و شیرین
وحشی بافقی
نسخه متنی -صفحه : 146/ 138
نمايش فراداده
پاسخ دادن شيرين پرستاران را
-
ولى غير از رضاى او نجستند
يكى بزم طرب آماده كردند
به محفل هر چه مي بايست بردند
نهاليها نهادند و برفتند
يكى آگه نشد زيشان كه شيرين
مگر پر كار گلبانوى هشيار
فراز پشته اى از دور تا روز به جاسوسى ز خسرو بود مأمور
به جاسوسى ز خسرو بود مأمور
-
به پيش او وراى او نجستند
صراحى هر چه بد پر باده كردند
به جان پا در ره خدمت فشردند
در آن بيدار شب تا روز خفتند
چسان آسود با فرهاد مسكين
كه چون كوكب دو چشمش بود بيدار
ز حسرت بد دهانش باز چون يوز كه بي اجرى نباشد هيچ مزدور
كه بي اجرى نباشد هيچ مزدور