فرهاد و شیرین

وحشی بافقی

نسخه متنی -صفحه : 146/ 42
نمايش فراداده

حكايت

  • يكى صياد مرغى بسته پر داشت زدندش طايران بوستانى چو پرزد ديد بال خويش بسته برآورد از شكاف سينه ى خويش كه مرغى را چه ذوق از سرو شمشاد قفس باشد ارم بر نغمه سازى شما كزادگان شاخساريد كه صياد مرا با من شماريست كه صياد مرا با من شماريست
  • به بستان برد و بند از پاش برداشت صلاى رغبت هم آشيانى عدوى خانه در پهلو نشسته صفيرى پرخراش از سينه ى ريش كه پروازش بود در دست صياد كه بيند در كمين تاراج بازى نشاط سرو و گل فرصت شماريد مرا هم در شكنج دام كاريست مرا هم در شكنج دام كاريست