فرهاد و شیرین

وحشی بافقی

نسخه متنی -صفحه : 146/ 47
نمايش فراداده

گفتار اندر طلب نمودن شيرين استادان پرهنر را براى بنا نمودن قصر شيرين و يافتن خادمان فرهاد را

  • بود از سخت جانى سنگ فرساى به ذوق خود كند اين سخت كوشى قياسى از اساس كارشان كرد به قطع ره درنگ از ياد بردند گزيدند از هنرمندان نامى به كار خويش هر يك سد هنرمند يكى از خشت و گل معجز نمايى عجب پاكيزه دست و سخت استاد اگربام فلك كردى گل اندود بنايى بر سر آب ار نهادى به اعجاز هنر بر يك كف دست در آن كارى كه با فكرش گرو بود كه تا در ذهن مي زد فكر پر كار دگر پر صنعتى كز تيشه بر سنگ قوى بازو قوى گردن، قوى پشت سر پا گر زدى بر سنگ خاره سبك كردى چو دست تيشه فرساى اگر گشتى گران بر تيشه اش دست هنرمندى كه گاه خورده كارى پريدى پشه گر پيشش به تعجيل پريدى پشه گر پيشش به تعجيل
  • به پركارى سبك دست و سبك پاى بود مستغنى از صنعت فروشى به قدر كار زر در بارشان كرد گرو ز آتش، سبق از باد بردند دو استاد هنرمند گرامى به هر انگشت هر يك سد هنر بند خورنق پيش او بى قدر جايى خودش چست و بنايش سخت بنياد سرانگشتش نگرديدى گل آلود اساسش تا قيامت ايستادى هزاران سقف بر يك پايه مي بست چنان دستش به صنعت تيز رو بود به خارج خشت آخر بود در كار نمودى طرح سد چون نقش ارژنگ به فرياد آهن و فولادش از مشت چو تيشه كردى آنرا پاره پاره تراشيدى مگس را شهد از پاى به باد دست كوهى ساختى پست چو دادى تيشه را پيكر نگارى نمودى بر پرش سد پيكر پيل نمودى بر پرش سد پيكر پيل