پرسش
تشويش
باغ هاي ديگر
مي توانيم به ساحل برسيم
مثل شبي دراز
زير ستاره ها
از پاي سنگ صبور
آواز خاک
حادثه
طرح
پاييز
سگ آبادي ديگر
تاک
غزل کوهي
کسوفي در صبح
گلگون سوار
مرا صدا کن
عطر هراسناک
آواي وحش
بي بهار سبز چشم تو
آب زمانه ست
مثل گل سفيد
ترانه هايي در مايه دشتي
از انتهاي باغ
اي خفته ! اي بيدار
تو چرا پنجره را
ترانه ديدار
با اين شکسته
حريق غروب
هشدار
بازگشت مرد
چيستان
سوگند
غم دل مي توان
ظهور
آنانکه مرگ را سپري
تطهير
راهي
نمانده است
نقش هايي
بر سفال
من از جنوب
در انتهاي شب
بگو
بخواند
از هيچ
... تا ...
غربت
ياد
انگيزه