آن تشنه جوان
از بوي ما رميده آهوي بدگمان
شايد هنوز
با گردن سفيد بلندش بر تپه غروب
نزديک يورت خلوت ما ايستاده است
شامه سپرده است به بوهاي ناشناس
و گوش داده است به اصوات دور دست