اين سخن، از ديدگاه فن بديع سخنى شگفت انگيز است و نيكو نبود كه بگويد و انهم لعلى جاده الباطل چرا كه باطل به "جاده" توصيف نمى شود پس براى رعايت تناسب الفاظ با معانى آن را با واژه "مزله" بيان داشت كه به معنى لغزشگاه انسان است و مترادف "مزلقه" مى باشد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 10 ص 187. ]
الحمدلله الذى شرع الاسلام... فجعله امنا لمن علقه و سلما لمن دخله و برهانا لمن تكلم به و شاهدا لمن خاصم به و نورا لمن استضاء به. [ نهج البلاغه، خطبه 105. ]
سپاس خداى را كه راه اسلام را گشود... و آن را امانى ساخت براى كسى كه بدان درآويزد و آرامش براى آن كه در آن درآيد و برهان كسى كه بدان زبان گشايد و هر كه بدان دادخواهى كند گواه آن است و براى آن كه از آن روشنى خواهد نورى درخشان است.
مراعات النظير، مبحث زيبا و گسترده اى از صنعت سخنورى است كه در آن امام "ع" هر واژه اى را با الفاظ مناسب و ملايم آن پيوند زده، آنچنان كه امكان جابجايى آنها نيست. امام "ع" از آن جهت كه امنيت مترتب بر پيوند و ارتباط است، فرموده: امنا لمن علقه و در مورد "سلم" كه مترتب بر "دخول" است و "برهان" كه متفرع بر "كلام" و "شاهد" كه مربوط به "خصم" و "نور" كه مرتبط با "استضاء به" و روشنگرى است... تا آخر نيز همين طور مى باشد و به فرض اگر به جاى عبارات فوق مى فرمود: و برهانا لمن دخله و نورا لمن خاصم عنه و شاهدا لمن استضاء به پيوند الفاظ ناهمگون مى شد و كلام معيوب و از فن سخنورى خارج مى گشت. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 171. ]
تناسب يا مراعات النظير، ممكن است در جمله اى بين دو واژه يا سه يا چهار يا پنج واژه يا بيشتر شكل گيرد كه از موارد ازدياد آن دو مثال ذيل است:ام هذا الذى انشاه فى ظلمات الارحام و شغف الاستار نطفه دهاقا و علقه محاقا و جنينا و راضعا و وليدا و يافعا ثم منحفه قلبا حافظا و لسانا لافظا و بصرا لاحظا. [ نهج البلاغه، خطبه 82. ]
با شما سخن گويم از اين انسان كه در تاريك جاى زهدانش بيافريد و در پرده هاى تيره اش درپيچيد. نطفه اى بود جهنده- و پليد- سپس خونى شد لخته و ناتمام و بچه اى در شكم مام و شير خواره اى از پستان و كودكى- در خور دبستان- و نوجوانى رسيده- كه سبزه ى زندگى اش تازه دميده- سپس او را دلى داد فراگير و زبانى در خورد تعبير و ديده اى نگرنده و بصير...
الحمد لله... الذى لم يزل قائما دائما اذ لاسماء ذات ابراج و لا حجب ذات ارتاج و لا ليل داج و لا بحر ساج و لا جبل ذوفجاج و لا فج ذو اعوجاج و لا ارض ذات مهاد و لا خلق ذو اعتماد. [ نهج البلاغه، خطبه 89. ]
سپاس خداى را كه... بود و كار جهان را اداره مى نمود، هنگامى كه نه از آسمان نشانى بود و نه از ستارگان و نه از فلك توى بر توى كه در شدن در آن نتوان. نه شبى تيره فام نه دريايى آرام. نه كوهى با راه هاى گشاده و نه دريايى پيچ و خم در آن افتاده، نه زمينى گسترنده و نه آفريده اى بر روى آن رونده.