جلوه های بلاغت در نهج البلاغه

محمد خاقانی

نسخه متنی -صفحه : 225/ 219
نمايش فراداده

نمونه تلميح به مثل

بعد از گماردن داوران حكميت:

و نخلت لكم مخزون رايى، "لو كان يطاع لقصير" امر. [ نهج البلاغه، خطبه ى 35. ]

آنچه درون دل داشتم از شما ننهفتم "راى راست آن بود اگر مى پذيرفتيد".

فما آتى على آخر قولى حتى اراكم متفرقين "ايادى سبا". [ نهج البلاغه، خطبه 96. ]

سخن من به پايان نرسيده كه چون مردم "سبا" اين سو و آن سو مى رويد.

نمونه تلميح به داستان

خطاب به "اشعث بن قيس":

و ان امرا دل على قومه السيف و ساق اليهم الحتف لحرى يمقته الاقرب و لا يامنه الابعد. [ نهج البلاغه، خطبه 19. ]

آن كه كسان خود را به دم شمشير بسپارد و مرگ را بر سر آنان آرد، سزاوار است كه خويش وى دشمنش دارد و بيگانه بدو اطمينان نيارد.

"سيد رضى" نوشته است كه اين مطلب اشاره اى به رويداد "يمامه" است كه "اشعث بن قيس" مردم خود را بفريفت تا "خالد" بر سر آنان تاخت و كشتارى سخت كرد.

طبرى در داستان بردن اسيران "كنده" و "اشعث" نزد "ابوبكر" مى نويسد: "اشعث" با آنان بود. مسلمانان او را لعنت فرستادند و اسيران طايفه او نيز بر او لعنت مى كردند. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 296. "طبرى، تاريخ الرسل و الملوك 4 /2010 حوادث سال يازدهم هجرى. ]

اما و الله ليسلطن عليكم غلام "ثقيف" الذيال الميال، ياكل خضرتكم و يذيب شحمتكم، ايه "اباوذحه"!. [ نهج البلاغه، خطبه ى 115. ]

قال الرضى: اقول الوذحه: الخنفساء، و هذا القول يومى به الى "الحجاج"، و له مع الوذحه حديث ليس هذا موضع ذكره.

به خدا بزودى مردى از ثقيف بر شما چيره شود مردى سبكسر، گردنكش و ستمگر كه مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد. "ابووذحه" بس كن!

"رضى" در شرح جمله ى آخر مى گويد: "وذحه مساوى خنفساء: خبزدوك "مساوى سرگين گردان" بود و در اين گفتار اشارتى است به "حجاج" و او را با خبزدوك داستانى است كه اينجا جاى گفتن آن نيست. [ در تعليقات استاد دكتر شهيدى بر ترجمه نهج البلاغه "ص 479" اقوال متعدد مربوط به داستان حجاج با "سرگين گردان" ذكر شده و ابن ابى الحديد نوشته است: مقصود امام "ع" از اين كنيه، تحقير حجاج است. "شرح ابن ابى الحديد 7 /279". ]