"علاقه" مناسبت بين معنى حقيقى و معنى مجازى است. اگر علاقه از سنخ "مشابهت" باشد، مجاز را "استعاره" مى نامند و در غير اينصورت "مجاز مرسل" نام دارد.
[ گفته اند: چون مجاز با تشبيه ازدواج كرد از آنان فرزندى به نام استعاره ولادت يافت. منهاج البراعه، ج 1، ص 90. ] بهترين تعريفى كه براى استعاره ذكر شده، به قرار ذيل است:الاستعاره استعمال اللفظ فى غير ما اصطلح على فى اصل المواضعه التى بها التخاطب لاجل المبالغه فى التشبيه.
قيد اول براى احتراز از حقيقتهاى لغوى عرفى و شرعى است و قيد آخر براى احتراز از ساير وجوه مجاز است.
"مستعار" اگرچه صفتى براى لفظ است اما قبل از هر چيزى صفتى براى مفهوم مورد نظر مى باشد چرا كه در وهله ى اول معنى به عاريت گرفته مى شود و با واسطه ى آن لفظ عاريه مى گردد با اين توضيح كه اگر نقل اسم در تقدير، تابع نقل معنا نباشد، استعاره محسوب نمى شود، مانند اعلام منقول. مثلا در تسميه يك انسان به يزيد يا يشكر استعاره در كار نيست چرا كه نقل اسم در تقدير، تابع نقل معنى نيست. وجه دوم اينكه به اعتقاد عقلا استعاره بليغ تر از حقيقت است و اگر نقل اسم، تابع نقل معنا نباشد مبالغه اى نشده است، چون در اطلاق اسم مجرد عارى از معنا، مبالغه اى در كار نيست.
تشبيه حكمى است اضافى و مستدعى وجود دو چيز مضاف است، در حاليكه استعاره چنين نيست. مثلا در جمله رايت اسدا چيز ديگرى ذكر نمى شود كه با شير تشبيه گردد پس اين تشبيه نيست، بلكه معنايى را به لفظى داده ايم كه آن معنا را ندارد، بدليل وجود مشابهتى بين آن و معناى اصلى... بدان كه اگر مشابهت بين دو چيز قوى باشد، در اين صورت تصريح به تشبيه بخاطر قرائت مشبه و مشبه به قبيح خواهد بود، مانند اطلاق لفظ نور بر علم و ايمان و تاريكى بر كفر و جهل. در اين مورد بدليل قوت مشابهت، پسنديده نيست كه گفته شود العلم كالنور.