اميرمومنان على "ع" از كوفه به سوى جبهه ى صفين "ناحيه ى شام" حركت كرد. در مسير راه از شهر انبار گذشت، كدخداهاى شهر انبار به عنوان احترام به امام، از مركبهاى خود پياده شدند "مردم انبار به اين شكل به شاهان و بزرگان احترام مى گذاشتند" و به سرعت به سوى على "ع" شتافتند و در پيشاپيش او شروع به دويدن كردند. "او را اين گونه اسكورت كردند".
امام "ع" به آنها رو كرد و فرمود: اين كار شما چه معنى دارد؟
پاسخ دادند: اين رسمى است كه ما به وسيله آن زمامداران خود را احترام مى كنيم. امام فرمود: سوگند به خدا، زمامداران شما از اين گونه كار، سودى نمى برند و شما خود را در دنيا با اين كار به مشقت و سختى مى اندازيد و در آخرت بدبخت خواهيد بود و چقدر زيانبار است، مشقتى كه مجازات الهى را در پى داشته باشد و چقدر پر سود است، آرامشى كه در پرتو آن، انسان از عذاب الهى محفوظ بماند . [ نهج البلاغه حكمت 37. ]
و نيز نقل شده: آن حضرت از جبهه ى صفين بازگشت و وارد كوفه گرديد. از محله اى كه قبيله ى شباميين در آن سكونت داشتند، عبور كرد. ديد زنها براى كشته شدگان جنگ صفين گريه مى كنند.
در اين هنگام يكى از سران اين قبيله، به نام حرب بن شرحبيل به حضور آن حضرت آمد. امام به او فرمود: اين گونه كه احساس مى كنم، زنهاى شما بر شما مسلط شده اند آيا آنها را از گريه كردن، بازنمى داريد؟!.
در اين وقت، حرب پياده در كنار امام "ع" كه سواره بود، حركت مى كرد، امام به او فرمود:
ارجع فان مشى مثلك مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمومن
: بازگرد، زيرا پياده آمدن شخصى مثل تو، در ركاب مثل من مايه ى غرور حاكم و ذلت براى مومن است. [ نهج البلاغه حكمت 322. ]
به اين ترتيب، امام على "ع" از حركات ذلت بار، كه نشان يك نوع تملق و خوارى است، نهى كرد و درس مناعت طبع و خودسازى و عزت و استقلال روح را به انسانها آموخت. "با توجه به اينكه مرز بين تواضع و ذلت و همچنين مرز بين تكبر و عزت، باريك است كه بايد موارد هر كدام را شناخت، تا كار نيك به جاى كار بد و به عكس، انجام نشود".
يكى از ياران بيمار شد. امام على "ع" از او عيادت و احوالپرسى كرد و به او فرمود: خداوند اين بيمارى را باعث از بين رفتن گناهانت قرار داده است، زيرا خود بيمارى پاداشى ندارد، ولى "در صورت صبر و شكايت نكردن" گناهان سابق را از بين مى برد و آنها را همانند برگ درختان مى ريزد.
و اين را بدان كه اجر و پاداش مربوط به گفتار "نيك" و عمل با اعضاء است و خداوند سبحان كسانى از بندگانش را كه بخواهد، به خاطر نيت پاك و قلب شايسته شان به بهشت وارد مى كند. [ نهج البلاغه حكمت 42. ] از اين سخن استفاده مى شود كه بيمارى، اقتضاى آن را دارد كه گناهان سابق را نابود كند كه از آن به اصطلاح كلامى تكفير مى گويند، اما نه اينكه بيمارى، ذاتا اين خاصيت را داشته باشد، بلكه اين خاصيت در صورت راضى بودن به خشنودى خدا و توكل و شكايت نكردن است و از اين رو امام فرمود پاداش مربوط به كردار نيك و گفتار نيك است.
امام باقر "ع" نقل مى كند كه رسول خدا "ص" فرمود: خداوند مى فرمايد: كسى كه سه روز بيمار گردد و در اين سه روز به هيچ كس از عيادت كنندگانش شكايت نكند، خداوند گوشتى بهتر از گوشت بدن او و خونى بهتر از خون بدن او به او مى دهد، اگر او را شفا دادم، خوب شده در حالى كه گناهى ندارد و اگر او را قبض روح كردم، در اين صورت او را به سوى رحمت خود برده ام. [ نورالثقلين ج 4 ص 56. ]
خباب بن ارت، از پيشقدمان به اسلام و مجاهدان راستين در آغاز اسلام است، او ششمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و با اينكه با شدت تحت شكنجه هاى گوناگون مشركان واقع مى شد، چون كوهى
استوار، استقامت مى كرد و از اسلام خارج نمى شد. چند بار سر او را با آهن گداخته داغ كردند و... اما او به راه خود ادامه مى داد.
او در جنگهاى پيامبر "ص" شركت فعال داشت و چون سربازى جانباز، از حريم اسلام دفاع مى كرد.
خباب پس از پيامبر "ص" همواره با على "ع" بود و سرانجام در سال 37 هجرى در سن 72 سالگى از دنيا رفت و طبق وصيتش در بيرون كوفه، به خاك سپرده شد. [ اسدالغابه ج 2 ص 98- سفينه البحار ج 1 ص 372. ]
امام على "ع" در ضمن گفتارى فرمود: پيشقدمان به اسلام پنج نفر هستند،
1- من از پيشقدمهاى عرب هستم
2- سلمان از پيشقدمان فارس است
3- صهيب از پيشقدمان روم است
4- خباب، از پيشقدمان نبط "فلسطين" است
5- بلال از پيشقدمان حبشه است. [ خصال صدوق- شرح خوئى ج 21 ص 82. ]
امام على "ع" از اين يار باوفا چنين ياد كرد:
يرحم الله خباب بن الارت فلقد اسلم راغبا و هاجر طائعا و قنع بالكفاف و رضى عن الله و عاش مجاهدا
: خداوند خباب را رحمت كند، "كه اين پنج ويژگى را داشت" 1- از روى ميل و اشتياق اسلام آورد 2- بر اساس اطاعت از فرمان خدا هجرت كرد 3- به زندگى ساده قناعت نمود 4- از خدا خشنود بود 5- در همه ى دوران زندگى، مجاهد و تلاشگر خستگى ناپذير بود. [ نهج البلاغه حكمت 43. ]
جالب اينكه پسر او عبدالله، آن چنان در خط على "ع" ايستادگى كرد و با دشمنان على "ع" ستيز نمود كه خوارج كوردل، او و همسر حامله اش را به شهادت رساندند. [ شرح در كتاب منهاج البراعه خوئى ج 4 ص 128. ]