وقتى انسان با كمك اللَّه تبارك و تعالى نفس اماره را از بين ببرد، در نتيجه در اين شخص يك حالاتى پيدا مى شود؛ زيرا نفس اماره جلوى ديد انسان را گرفته و ديد انسان را تاريك مى كند.
خدا بر خودش واجب نموده ، هر كس هر معصيتى كرد، علاوه بر عذاب آخرت در دنيا هم به بلاى نظير آن معصيت مبتلا سازد.
اگر دل انسان با نور تقوا نورانى شود، عوض خودبينى و عوض به خود باليدن اصلاً خودش را غير قابل مى بيند و از اصل وجودش خجالت مى كشد و اشك خجالت مى ريزد.
خودبينى اگر انسان به اين حد برسد كه حتى انسانيت خود را زير پاگذارده و بعد از يقين به آيات الهى ، باز انكار كند، منشأاش همان خودبينى است.
هجرت هجرت دو نوع است : يكى اينكه اگر گروهى از مسلمانان ديدند كه ديگر نمى توانند با تمام سعى و كوشش و قدرت خود در محلى بمانند و افراد ناصالح را هدايت كنند و اين افراد مانع اعمال واجبات آنان مى شوند ، لازم است كه محل را ترك كنند و به محل ديگر هجرت كنند .
اما هجرت دوم مهاجرت به سوى معنويت و روشنى است، انسان باتقوا در اين هجرت مى تواند به حدى برسد كه تمام موانع را از بين ببرد.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به بالاى كتف حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله رفت و بت بزرگ را سرنگون كرد و من نتيجه مى گيرم هر كس بت نفس را زير پا گذاشت به كعبه اللّه مى رسد.
مادامى كه بت برزگ نفس سرنگون نشده، رسيدن به خدا ممكن نيست و هر ماده ايكه انسان را از خدا محروم مى كند، حجاب است مى توانم مثال بزنم مانند، هوى و هوس ، گران فروشى، علائق به شهوات نفسانى .
پس لازم است سعى كنيم .
به خدا فكر كنيم و عبادت صرفاً به خاطر بارى تعالى بكنيم.(14/1/1360)