بنام او كه شوكت و شاءنش بس ارجمند است اى برادر و رفيق و همراه و دوست مهربان من! نامه تو را خواندم و گفتارت را دريافتم و حال و بالت معلومم گرديد. به پاسخ نامه ات با فقدان اسباب لازم كه موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مىشود، مبادرت نمودم اينك با استعانت از خداوند متعال معروض مىگردد: اى سواره بر اسب ابى عصام كه آن را از مكارى كرايه كرده اى و آن همچون الاغى است كه به سبب لگام و دهانه اش از رفتن بازمانده است درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ مردمان پست و فرومايه، بينديش پس بدون ترديد چنين ابتلائى به سبب كفران نعمتى است كه در مصاحبت اخيار و بزرگان كرده اى و به مكافات آن، خداوند متعال تو را گرفتار فرومايگان نمود، تا شناساى قدر و ارزش مصاحبت عزيزان و بزرگواران باشى اينكه شفاى تو از بيمارى عطش در استفاده از خيار است در آن اشارتى است تا بدانى كه حرارتى كه بر اثر مصاحبت با مردمان بد و شرور در مزاج آدمى پديد مىآيد، جز به وسيله سردى و برودت مصاحبت با نيكان و مردان صالح، زائل نميگردد (توضيح آنكه كلمه خيار به معنى مردمان نيك نيز هست) و اما سخن تو كه: اگر استخاره مساعدت و يارى نمايد... آيا نشنيدى سخن آن آزاده را كه گفت: در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست گفته بودى كه: اختيار خوردن خيار كردم؛ بدان كه اختيار، عين اضطرار است و حرارت مزاج، تو را در خوردن خيارت ناچار كرده است. پس انديشه كن و بدان اينچنين اختيار، عين اضطرار است، و نيز از سخن اخيار براى تو گواه مىآورم:
پس همچون پشه از اين مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود، به سوى مرتبه بالاترى كه مرتبه حق است ترقى نموده و با چشم دل و نه با چشم سر بنگر، پس در گردش نظر خويش انديشه نما و بشنو كه چه مىگويند:
چون با پاى سلوك بيابانهاى خشك و بلند و پست اين باديه را پيمودى، به جهانى گسترده خواهى رسيد و از مضايق و مهالك، رهايى خواهى يافت و به باغستانها و درختان و چشمه ها و جويباران معنى دست خواهى يافت اما بدان كه وصول به اين حقايق شقايق و آن شقايق حقايق، جز با بريدن از وابستگى ها و علائق دنيوى حاصل نشود.
ليكن مادام كه چشم بر اين متاع بى قدر و اين دنياى پست، دوخته دارى، بدان كه معامله تو با زيان همراه، و اساس حيات معنويت، همان تباهى است و روى تو در قيامت عبوس خواهد بود، و گمان مبر كه زيركانه عمل مىكنى پس از اين خانه هلاك، پهلو تهى كن و روى بسوى خانه آخرت نما، تا روى تو خرم گردد و ديده ات به سوى پروردگار ناظر و روشن شود و در اين مقام است كه توانى گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه حزن و اندوه از صفحه دل ما زدود. اما تا وقتى كه در اين دنياى دون كه خانه حزن و محنت است مقام گزيده اى چگونه مىتوان دعوى كرد كه: حمد و سپاس خداوندى را است كه حزن و اندوه ما را زائل ساخت.
پس مكرر در اين نامه بنگر و نظر و بصيرت خويش در معانى آن بگمار، شايد كه به معانى برخى از آنچه براى تو نگاشتيم، دست يابى و شايد كه خداوند بعد از آن گشايشى در كار فراهم فرمايد دعاوى تو باشد از الفاظ بگذر و دل در معانى بند كه منظور از گفته ها مفاهيم و معانى است. اينك مركب قلم به خشكى گرائيد و قلم از حركت باز ايستاد. پس اگر تو اهل و شايسته هدايت باشى همين مقدار از سخن، تو را كفايت مىكند مطلق حمد و ثنايش در آغاز و انجام از آن خداوند است و سلام بر آن كس كه طريق هدايت پيمايد.
اين نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى، در نهايت عجله و شتاب تحرير نمودم.