حجم سبز

سهراب سپهری

نسخه متنی -صفحه : 26/ 18
نمايش فراداده

ورق روشن وقت

از هجوم روشنايي شيشه هاي درتكان مي خورد

صبح شد آفتاب آمد

چاي را خورديم روي سبزه زار ميز

ساعت نه ابر آمد نرده ها تر شد

لحظه هاي كوچك من زير لادن ها نهان بودند

يك عروسك پشت باران بود

ابرها رفتند

يك هواي صاف يك گنجشك يك پرواز

دشمنان من كجا هستند ؟

فكر مي كردم

در حضور شمعداني ها شقاوت آب خواهد شد

در گشودم قسمتي از آسمان افتاد در ليوان آب من

آب را با آسمان خوردم

لحظه هاي كوچك من خوابهاي نقره مي ديدند

من كتابم را گشودم زير سقف ناپديد وقت

نيمروز آمد

بوي نان از آفتاب سفره تا ادراك جسم گل سفر مي كرد

مرتع ادراك خرم بود

دست من در رنگ هاي فطري بودن شناور شد

پرتقالي پوست مي كندم

شهر در آيينه پيدا بود

دوستان من كجا هستند ؟

روزهاشان پرتقالي باد

پشت شيشه تا بخواهي شب

دراتاق من طنيني بود از برخورد انگشتان من با اوج

در اتاق من صداي كاهش مقياس مي آمد

لحظههاي كوچك من تا ستاره فكر ميكردند

خواب روي چشمهايم چيزهايي را بنا مي كرد

يك فضاي باز شنهاي ترنم جاي پاي دوست