دوستدار تعليم و استفاده باشد و امور نظرى را بهواسطه قوت فهم ادراك كند.1
به اعتقاد معلم ثالث، با كسب فضايل ياد شده، «نفس ناطقه» آدمى تقويت شده و براى انسان صورت كمالى حاصل مىگردد:
الصورة الكمالية التى يستحق بها ان يكون سائس مدينة او مدبر بلد؛2 [فضايل فوق] صورت كمالىاى است كه فرد به واسطه آن، شايسته سياستمدارى يا مدبّرى شهرى را مىيابد.
فيلسوفان بر اين نكته اتفاقنظر دارند كه عدالت فضيلتِ قوه خاصى نيست، بلكه ثمره فضايل قواى سهگانه شهويه، غضبيه و ناطقه مىباشد و انسان با اصلاح و اعتدال اين قوا به فضايل عفت، شجاعت و حكمت مىرسد و مجموع اين فضايل در انسان ملكهاى بهنام عدالت را بهوجود مىآورد. مسكويه در تعريف عدالت مىگويد: «عدالت داد و دهش آنچه واجب الاعطاء است به كسى كه به او واجب است به همانگونه كه واجب مىباشد.»3 ايشان در جاى ديگر مىگويد: «عدالت فضيلتى است كه انسان نسبت به خود و ديگران انصاف را مراعات مىكند.»4 عدالت همان است كه شريعت بدان امر كرده است5 و همه انبياى الهى به ايجاد آن در جوامع انسانى مأمور بودهاند6، زيرا عدالت موجب همرنگى و همآهنگى جامعه مىشود و كثرتها و پراكندگىها را از بين مىبرد: «هو سبب التآحد و
1. تهذيب الاخلاق، ص 40 و 41. 2. الهوامل والشوامل، ص 334. 3. تهذيب الاخلاق، ص 114. 4. همان، ص 48. 5. همان، ص 122. 6. الفوز الاصغر، ص 14.