از مباحث مربوط به تاريخ قرآن، موضوع تحريف ناپذيرى آن است. كتب آسمانى قبل از اسلام كمابيش دستخوش تغيير و تحريف گرديده اند و اين امر اعتماد و اعتقاد به معارف موجود در آنها را متزلزل نموده است. اسلام به عنوان آخرين و كامل ترين و برترين دين الهى در برگيرنده قوانينى است كه تعالى و تكامل مادى و معنوى انسان را تضمين كرده است و اصيل ترين منبع جاودانه آن قرآن كريم است.
تغيير و تحريف در كتاب هاى آسمانى پيشين، گرچه راه را بر خدشه در اصول و اركان اديان الهى گشوده، اما به لحاظ سير تدريجى قوانين الهى و جايگزينى شرايع آسمانى يكى پس از ديگرى، خسارت ناشى از تحريف به نوعى تدارك و جبران شده است.
اما آيا قرآن كريم در تاريخ پر فراز و نشيب خود با چنين امرى مواجه گشته و دست تغيير و تحريف بدان راه يافته يا آن كه بى هيچ نقصان يا افزايشى بستر زمان را به سلامت زير پا نهاده و در اين جهت نيز افتخارى بر افتخارات خويش افزوده است؟ فراموش نكنيم كه قرآن خود را مهيمن (1) بر كتاب هاى آسمانى مى داند. اين ويژگى به طور مشخص در دو زمينه تجلى پيدا كرده است: يكى در زمينه اعجاز قرآن و ديگر تحريف ناپذيرى آن.
مهيمن بودن قرآن وقتى عينيت و قطعيت مى يابد كه در مورد آن، اين دو باور و اعتقاد متكى بر واقعيت مسلم خارجى، يعنى اعتقاد به معجزه بودن آن و اعتقاد به سلامت آن از تحريف، وجود داشته باشد.
اعتقاد جزمى به اين كه قرآن كلام خدا و وحى نامه الهى و معجزه جاودانه پيامبر گرامى اسلام است، قرآن را فراتر از ديگر كتب آسمانى و جايگاه آن را در زندگى مسلمانان، جايگاهى بس رفيع و والا قرار داده ارزش و قداست آن را صد چندان مى نمايد.
اما آيا معجزه بودن قرآن به تنهايى كافى است يا آن كه براى اثبات قداست و اعتبار قرآن كريم به اثبات امر ديگرى، كه همان تحريف ناپذيرى آن است، نيازمنديم؟ اگراعتقاد به مصونيت قرآن از تحريف وجود نداشته باشد، اثبات معجزه بودن آن چه ثمره اى در پى دارد؟ آيا ديگر مى توان براى چنين قرآنى اعتبار و ارزش و قداست قايل شد؟ آيا باز هم مى توان آن را كتاب مهيمن ناميد؟
از اين روى امروز ما به دو باور و اعتقاد در مورد قرآن نياز داريم:
اول: اعتقاد به اعجاز قرآن، كه در بخش هفتم به آن خواهيم پرداخت.
دوم: اعتقاد به تحريف ناپذيرى قرآن، كه موضوع بحث ما در اين بخش است.
دليل تقديم بحث تحريف ناپذيرى بر اعجاز، ارتباط آن با مباحث تاريخ قرآن است; (2) هرچند نظم منطقى ايجاب مى نمود كه ابتدا اعجاز و سپس تحريف ناپذيرى مورد بحث قرار گيرد.
تاريخى بودن تحريف از آن جهت است كه وقوع يا عدم وقوع تحريف فقط در برهه اى خاص از تاريخ اسلام ممكن بوده است: دوره پس از رحلت پيامبر تا زمان جمع آورى مصاحف در زمان عثمان و تدوين مصاحف پنج گانه يا هفت گانه (درحدود سال سى ام هجرى) و از آن زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى مرحله حصر قراءت ها در قراءت هاى هفت گانه به دست ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد هيچ كس مدعى تحريف نشده است و در عصر حاضر نيز موضوع تحريف به كلى منتفى است.
علاوه بر اهميتى كه اعتقاد به تحريف ناپذيرى قرآن در زمينه قداست و اعتبار خود قرآن دارد، پرداختن به اين بحث از سوى شيعيان از اهميت ويژه اى برخوردار است. شيعيان كه راسخ ترين اعتقاد را به عدم تحريف دارند و اكنون پرچمدار احكام نورانى قرآن و مدافع سرسخت حريم قرآن و اسلام در جهان هستند، (3) به شيوه اى ناجوانمردانه متهم به اعتقاد به تحريف قرآن شده اند و اين افترائات از گذشته دور تا به امروز چنان وسيع و گسترده بوده است كه بسيارى از برادران اهل سنت آن را از مسلمات مورد قبول شيعه اماميه تلقى كرده اند. دامن زدن به اين اتهام بى اساس به دست عده اى اندك از مغرضان، به اين هدف صورت مى گيرد كه چهره تابناك شيعه در نگاه ساير مسلمانان منفور جلوه داده شود و وحدت امت اسلام با دشوارى رو به رو گردد.
ازهرى گويد:
حرف عن الشي ء حرفا وانحرف وتحرف و احرورف; همگى به معناى عدول از چيزى به كار مى روند. (4)
به گفته راغب اصفهانى در مفردات، تحريف شى ء (5) مايل نمودن آن است; مثل تحريف قلم كه منظور قطزدن آن به صورت يكبرى و مايل به كنج است. و قلم محرف، يعنى قلمى كه اين گونه تراشيده شده و مقطع كج داشته باشد. (6)
تحريف كلام، يعنى آن را در يك طرف احتمال قراردادن، به گونه اى كه بتوان آن را به دو وجه حمل نمود; به تعبير ديگر، تحريف كلام نقل معناى كلام از جايگاه اصلى آن به قسمتى (معنايى) است كه مورد نظر نبوده است. به عنوان مثال وقتى قرآن مى فرمايد: من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه، (7) همين معنا مورد نظر است.
به عبارت روشن تر تحريف در چنين مواردى تغيير و تبديل معناى كلام و تفسير و تاويل سخن به غير معناى واقعى آن است. با اين بيان هر كس قرآن را به صورتى غيرحقيقى تفسير نمايد، آن را تحريف نموده است; همان گونه كه برخى از يهوديان در مورد تورات چنين مى كرده اند.
در قرآن نظير تعبير فوق چهار بار به كار رفته و همگى مربوط به تحريف معنوى كتاب آسمانى يهوديان به دست گروهى از آنان است. در يك مورد تعبير يحرفون الكلم من بعد مواضعه (8) آمده است و درنهايت تصوير برخورد آنان با تورات چنين است كه: وقدكان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون; (9) گروهى از ايشان (يهوديان) پس از شنيدن كلام خداوند آگاهانه آن را دگرگون و تحريف مى نمايند.
در تحريف اصطلاحى بر خلاف تحريف لغوى كه به معناى تصرف و تغيير در معناى كلمه است، تصرف در الفاظ قرآن منظور است; به عبارت ديگر تحريف اصطلاحى اختصاص به تحريف لفظى دارد و تحريف لغوى اختصاص به تحريف معنوى. بنابراين مى توان گفت كه قرآن در استعمالات خود تحريف را جز در معناى لغوى آن به كار نبرده است; اما محور در مباحث تحريف ناپذيرى قرآن اختصاص به تحريف لفظى و اصطلاحى دارد.
1- معنوى
2- لفظى:
1- به كاهش (تحريف بالنقيصه)
2- به افزايش (تحريف بالزياده)
3- به ترتيب
گر چه قرآن تعبير تحريف را در اين زمينه به كار نبرده است، اما در آيه هفت سوره آل عمران در مورد آيات متشابه مى فرمايد: فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة . اين آيه به صراحت اعلام مى دارد كه برخى فتنه جويانه آيات متشابه را براى تاويل باطل خويش دستاويز قرار مى دهند.
در مورد وقوع تحريف معنوى قرآن، هيچ ترديدى وجود ندارد; زيرا تفسير به راى همان تحريف معنوى است كه بسيار اتفاق افتاده است. در تاريخ تفسير قرآن مكاتب كلامى و فرقه هايى پديد آمده اند كه منشا اصلى پيدايش آنها برداشت ناصحيح از آيات قرآن كريم بوده است، نظير مفوضه، مجسمه و جز آنها.
روايات نيز ضمن بيان وقوع چنين تحريفى، عاملان آن را به شدت نكوهش كرده اند. در روايتى به نقل از امام باقر(ع) آمده است كه:
و كان من نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده، فهم يروونه و لا يرعونه و الجهال يعجبهم حفظهم للرواية و العلماء يحزنهم تركهم للرعاية ; (10)
نشانه پشت سر انداختن كتاب توسط آنان، اين بود كه حروف آن را نگاه داشتند، ولى حدودش را تحريف نمودند. آنان كتاب را در حالى كه روايت مى كنند رعايت نمى كنند! جاهلان از اين كه آنان حافظان روايت قرآنند شگفت زده و عالمان از اين كه آنان تارك رعايت و حريم قرآنند محزون و غم زده اند!
الف) هيچ يك از مسلمانان به تحريف لفظى قرآن به افزايش، يعنى اضافه كردن به كلمات يا آيات قرآن كريم، قايل نبوده و مورد انكار شيعه و سنى است.
دليل عقلى بر عدم آن نيز وجود دارد; چراكه اهتمام فوق العاده مسلمانان در حفظ و يادگيرى قرآن و قراءت آن در بين خود، وضعيتى را به وجود آورده بود كه آيات نازل شده قرآن بر همگان مانوس و معلوم بوده است. بنابراين، اگر جمله يا جملاتى به عنوان آيات قرآن قرار مى گرفت به خوبى بر همه آشكار شده موجب طرد آن بود.
افزون بر اين كه اساسا آيات نورانى قرآن از چنان فصاحت و زيبايى بى نظيرى برخوردار بوده اند كه آيه اى از قرآن اگر در ميان خطبه اى از خطبه هاى بليغ ترين افراد، قرار مى گرفته، هم چون چراغى روشن در فضايى تاريك رخ مى نموده است. حال آيا مى توان تصورنمود كه چنين تغيير و تحريفى در قرآن صورت گرفته است و جملاتى به آن اضافه شده كه از ديده ديگران پوشيده مانده باشد؟
البته احتمال افزودن حروف و يا تبديل و تغيير بعضى از حركات در قرآن مجيد را كسى نفى نمى كند، بلكه امكان اثبات آن نيز وجود دارد; ولى در اين حد، لطمه اى به مصونيت قرآن وارد نمى شود. اما افزودن كلمه يا كلماتى غير از قرآن، گرچه پيش از توحيد مصاحف در ميان مصاحف صحابه وجود داشته - به طورى كه حتى بعضى از علما مثل ابى داود سجستانى موارد اختلاف آنان را در كتاب خويش المصاحف گردآورى كرده اند - ولى بعد از توحيد مصاحف و جمع آورى قرآن به همان صورتى كه معروف ميان مسلمين بود، بدون هيچ تغيير و تبديلى، اين مساله نيز ديگر مطرح نبوده است. (11)
ب) تحريف لفظى قرآن به اين صورت كه از آن، كلمه و يا جمله و يا آيه و يا سوره اى حذف گرديده باشد، اصلى ترين قسمت بحث از تحريف است كه گرچه بعضى از اهل تسنن و نيز اخباريان شيعه قايل به اين گونه از تحريف شده اند; اما شيعه، تحريف به كاهش (تحريف بالنقيصه) را نيز با قاطعيت رد مى نمايد كه به زودى در اين زمينه سخن خواهيم گفت.
ج) در صورتى كه تبديل و جابه جايى سوره ها و آيات، نيز از انواع تحريف شمرده شوند، بايد گفت اين گونه از تحريف قطعا در قرآن مجيد صورت گرفته است; چراكه تنظيم فعلى سور قرآن مجيد، مطابق با ترتيب نزول سوره ها نيست و در اين امر كسى ترديدى ندارد; حتى در مورد تنظيم بعضى از آيات در ميان سوره ها، گروهى بر اين عقيده اند كه در موارد نادرى، تنظيم ها را افراد صورت داده اند. (12)
البته روشن است كه وقوع اين گونه از تغييرات و جابه جايى سور، خدشه اى به مصونيت قرآن و اعتبار آن وارد نمى سازد.
نتيجه آن كه در تحريف لفظى تنها تحريف به كاهش و نقصان محل نزاع ميان قايلان به تحريف يا عدم تحريف است و محور بحث قرار مى گيرد.
1. براى اثبات قداست و اعتبار قرآن كريم نياز به دو اعتقاد تواما وجود دارد: اعتقاد به اعجاز قرآن و اعتقاد به تحريف ناپذيرى آن.
2. مصون ماندن قرآن از تحريف يكى از نشانه هاى مهيمن بودن قرآن بر ساير كتاب هاى آسمانى است.
3. تحريف ناپذيرى از مباحث مربوط به تاريخ قرآن است و اختصاص به دوره پس از رحلت تا جمع آورى مصاحف در زمان عثمان و از آن زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى دوره حصر قراءات در قراءت هاى هفت گانه دارد.
4. تحريف كلام به معناى تغيير و تبديل مفهوم آن و تفسير نمودن آن به گونه اى غيرصحيح است.
5. تعبير يحرفون الكلم كه چهاربار در قرآن به كار رفته است، همگى با همان معناى لغوى آن (تحريف معنوى) ارتباط دارد.
6. تحريف اصطلاحى، اختصاص به تحريف لفظى، يعنى افزايش يا كاهش كلمات يا آيات قرآن دارد و محل نزاع در بحث تحريف ناپذيرى همين تحريف اصطلاحى است.
7. اقسام تحريف لفظى عبارت است از: تحريف بالنقيصه، تحريف بالزياده و تحريف بالترتيب.
8. وقوع تحريف معنوى و تحريف بالترتيب قطعى است; همان گونه كه عدم وقوع تحريف بالزياده اجماعى است و تنها قسمى كه محل بحث و نزاع است تحريف به كاهش است.
1. وانزلنا اليك الكتاب بالحق، مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه. (مائده(5) آيه 48) 2. مباحث پنج بخش گذشته همگى مربوط به تاريخ قرآن بوده است. 3. به عنوان نمونه: فتواى تاريخى امام خمينى(ره) درباره سلمان رشدى و كتاب آيات شيطانى. 4. ر.ك: ابن منظور، لسان العرب. 5. ر.ك: همان; قاموس قرآن; مفردات. 6. قرآن پژوهى، ص 86. 7. نساء(4) آيه 46; مائده(5) آيه 13. 8. مائده(5) آيه 41. 9. بقره (2) آيه 75. 10. ر.ك: البيان فى تفسير القرآن، ص 227. 11. همان، ص 199. 12. ر.ك: بخش جمع آورى و تدوين قرآن، در كتاب حاضر.