حماسه حسینی

مرتضی مطهری

جلد 3 -صفحه : 224/ 4
نمايش فراداده

سال بعد از وفات پيغمبر پسرش يزيد خليفه شد و با آن وضع فجيع فرزند پيغمبر را كشت به دست مسلماناني كه شهادتين مي گفتند و نماز مي خواندند و حج مي كردند و به آئين اسلام ازدواج مي كردند و به آئين اسلام مرده هاي خود را دفن مي كردند . نه اين مردم منكر اسلام شده بودند - و اگر منكر اسلام شده بودند معمائي در كار نبودند - و نه انكار حرمت امام حسين را داشتندو معتقد بودند كه امام حسين نعوذ بالله از اسلام خارج شده بلكه عقيده آنها به طور قطع بر تفضيل امام حسين بر يزيد بود . حالا چگونه شد كه اولا حزب ابوسفيان زمام حكومت را در دست گرفتند و ثانيا مردم مسلمان و بلكه شيعه قاتل امام حسين ( ع ) شدند در عين اينكه او را مستحق قتل نمي دانستند بلكه احترام خون او از خون هر كسي در نظر آنها بيشتر بود . اما اينكه چرا حزب ابوسفيان زمام را در دست گرفت براي اين بود كه يكنفر از همين امويها كه او سابقه سوئي در ميان مسلمين نداشت و از مسلمين اولين بود به خلافت رسيد .

اين كار سبب شد كه امويها جاي پائي در دستگاه حكومت اسلامي پيدا كنند ، جاي پاي خوبي به طوري كه خلافت اسلامي را ملك خود بنامند ، ( همان طوري كه مروان به انقلابيون همين را گفت ) هر چند جاي پا در زمان عمر پيدا شدكه معاويه والي سرزمين زرخيز شام و سوريه شد خصوصا با در نظر گرفتن اين معما كه عمر جميع حكام را عزل و نصب مي كرد و تغيير و تبديل مي داد به استثناء معاويه . امويها سبب فساد در دستگاه عثمان شدند و مردم هم عليه عثمان انقلاب كردند و او را كشتند و معاويه كه هميشه خيال خلافت را در دماغ مي پروراند از كشته شدن عثمان استفاده تبليغاتي كرد و نام خليفه مظلوم ، خليفه شهيد به عثمان داد و پيراهن خون آلود عثمان را بلند كرد و وجهه مظلوميت خليفه پيغمبر را تقويت كرد و به مردم هم گفت :رأس و رئيس كشندگان عثمان ، علي ( ع ) است كه بعد از عثمان خليفه شده و انقلابيون را هم پناه داده و چه گريه ها و اشكها كه از مردم نگرفت ! تمام مردم شام يعني قبائلي از عرب كه بعد از فتح اسلام در شام سكني كرده بودنديكدل و يكزبان گفتند كه در مقام انتقام و خونخواهي خليفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضريم و هر چه تو فرمان دهي ما اطاعت مي كنيم . به اين وسيله معاويه نيروي اسلام را عليه خود اسلام تجهيز كرد .

حوادث معماوش صدر اسلام و اينكه چطور شد امت پيغمبر به قتل فرزند

پيغمبر اقدام كردند ؟

در تاريخ ، حوادث بي نظير و حيرت آوري پيدا شده كه در مقام توجيه علل و مجاري آنها ممكن است بعضي دچار اشكال شوند . از آنجمله است موضوع پيشرفت سريع اسلام و زير نفوذ قراردادن آراء و معتقدات زمان ، ليظهره علي الدين كله . و از آنجمله است حادثه حركت و قيام امام حسين (ع) . امام حسين ( ع ) را قريب و بعيد و خويش و بيگانه منع مي كردند و راه بيان خودشان را ذكر مي كردند ( بي وفائي و عذر مردم كوفه ) . عجيب اينست كه امام منطق آنها را رد نمي كرد ولي از كلمات جوابيه و مخصوصا خطابه هاي مكه و كربلا و بين راه معلوم مي شود كه امام حسين ( ع ) منطقي داشته وسيعتر از آن منطقهاي محدود .

آن منطقها بر محور حفظ جان و فرزندان و سلامت دور مي زد و منطق امام بر حفظ دين و ايمان و عقيده . امام در جواب نصيحت مروان فرمود : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد . روي كار آمدن معاويه و يزيد و تجهيز آنها نيروي اسلام را عليه علي بن ابي طالب ( ع ) و حسين بن علي ( ع ) با آنكه آن مردم از دين برنگشته بودند ، يكي از حوادث معماوش صدر اسلام است . در اينجا دو مطلب را بايد مورد بحث قرار دهيم تا بتوانيم به ماهيت و هدف و علت حادثه قيام حسيني پي ببريم .

يكي علت مبارزه شديد امويان كه در رأس آنها ابوسفيان بود با اسلام و قرآن ، و ديگر ، علت موفقيت آنها براي دردست گرفتن حكومت اسلامي . اما [ مطلب ] اول ، دو علت داشت يكي رقابت نژادي كه در سه نسل متوالي متراكم شده بود .

دوم تباين قوانين اسلامي با نظام زندگي اجتماعي رؤساي قريش مخصوصا امويها كه اسلام برهم زننده آن زندگاني بود و قرآن اين را اصلي كلي مي داند . در سوره سبا مي فرمايد : و ما ارسلنا في قرية من نذير الا قال مترفوها .

. . در سوره هاي زخرف ، واقعه ، مؤمنون و هود نيز همين مطلب هست . گذشته از همه اينها مزاج و طينت آنها طينتي منفعت پرست و مادي بود ، و در اينگونه مزاجهاي روحي ، تعليمات الهي و رباني اثر ندارد و اين ربطي به باهوشي و بيهوشي آنها ندارد . كسي به تعليمات الهي اذعان پيدا مي كند كه در وجود خودش پرتوي از شرافت و علو نفس و بزرگواري موجود باشد ، نوري و حياتي و هدايتي در خميره خودش موجود باشد . لتنذر من كان حيا 0 انما تنذر من اتبع الذكر 0 و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين 0 ليميز الله الخبيث من الطيب . اين مطلب خود يك اصل بزرگي است . داستان ابوسفيان و عباس و گفتن لقد صار ملك ابن اخيك عظيما ، ايضا قصه : بالله غلبتك يا اباسفيان ! ، ايضا قصه : تلقفوها تلقف الكرش ، همگي دليل كور باطني ابوسفيان است . اما اينكه چگونه شد كه حزب اموي كه در [ دوره ] اسلام به صورت حزبي فعال و مدير درآمدند ، بر حكومت اسلامي مسلط شدند ؟ مقدمه اين مطلب را بايد بگوئيم كه يك جامعه نوساز و نوبنياد نمي تواند يكدست و يكنواخت باشدهر اندازه عامل وحدت آنها قوي باشد ( 1 ) . جامعه نو بنياد و تازه ساز اسلامي هر چند در زير لواء توحيد و پرچم لا اله الا الله وحدت نيرومندي پيدا كرده بود و اختلاف رنگها و شكلها را به صورت معجزآسائي از بين برده بود ، در عين حال طبيعي است كه مردم مختلفي كه از نژادهاي مختلف و عناصر مختلف و با طبايع و عادات و اخلاق و آداب و عقائد گوناگوني پرورش پيدا كرده بودند ، همه افراد در استعداد قبول مسائل ديني و پذيرش تربيت ديني يكسان نيستند، يكي قوي الايمان است و يكي ضعيف الايمان ، و يكي در شك و كفر و الحاد باطني بسر مي برد ، و به همين دليل اداره همچو جمعيتي بر اساس

1- و آيا از همين جا نمي توان گفت كه بهتر اين بود كه شتاب نمي شد و به فتوحات پرداخته نمي شد ، صبر مي شد به طور طبيعي اسلام از ديوارها نفوذ كنند ؟