حماسه حسینی

مرتضی مطهری

جلد 3 -صفحه : 224/ 85
نمايش فراداده

و يوم فتحت سيفك من بعيد أضعت و كل أمرك للضياع ( 1 ) مسلم بن عقيل درباره اش گفت : " و يقتل النفس التي حرم الله قتلها علي الغضب و العداوش و سوء الظن و هو يلهو و يلعب كأنه لم يصنع شيئا " ( 2 ) . ( موت وجدان ) . عبيدالله در وقعه كربلا فقط 28 سال داشت . يزيد به واسطه امتناعي كه زياد از بيعت گرفتن اهل بصره براي يزيد كرد ، از زياد و پسرش بدش مي آمد و اين هم يك علتي

  • الا ليت اللحي كانت حشيشا فتعلفها خيول المسلمينا

  • فتعلفها خيول المسلمينا فتعلفها خيول المسلمينا

و او ارجاع به جلد 17 اغاني ص 56 و طبري سلسله 2 ص 192 و 193 و طبقات الشعراء ابن قتيبه ص 120 مي دهد ، و در بيست مقاله مختصر شده . ايضا در اين قصه رجوع شود به جلد 5 ابن خلكان ص . 384

1- [ ترجمه : در نسب خود ميان قريش متهم بود زيرا پدرش زياد نسبش ناشناخته بود لذا او را زياد بن ابيه مي خواندند . سپس معاويه او را فرزند ابوسفيان قرار داد داستانش معروف است . . . و مادر عبيدالله كنيزي مجوسي بود كه مرجانه نام داشت ، و مردم وي را به خاطر او سرزنش مي كردند و وي را به او منتسب مي دانستند.

او زبانش لكنت داشت و حروف عربي را به خوبي ادا نمي كرد ، و چون مي خواست يكي از حروريان خارجي را عيب گويد مي گفت : هروري ، و شنوندگان همه به او مي خنديدند . يكبار خواست بگويد : شمشيرهاتان را بركشيد ، گفت : شمشيرهاتان را باز كنيد ، و يزيد بن مفرغ او را به اين بيت هجو كرد : و روزي كه شمشيرت را از دور باز كردي خود را ضايع نمودي ،و همه كارهايت ضايع است ] .

2- [ و او انسان بي گناه را به محض خشم و دشمني و بدگماني مي كشت و با اين حال به لهو و لعب مي پرداخت كه گويي اصلا عمل زشتي مرتكب نشده است ] .