بخشی از زیبایی های نهج البلاغه

جورج جرداق؛ مترجم: محمدرضا انصاری محلاتی

نسخه متنی -صفحه : 309/ 156
نمايش فراداده

او عذرخواهى مى‏نمودند، و اگر در اين دو خصلت شك و تردى داشت مى‏بايست از او كناره‏گيرى كند و در گوشه‏اى قرار گيرد و مردم را با او بگذارد و او هيچيك از سه كار را انجام نداد و كارى كرد كه راهش شناخته نشده و عذرهاى او صحيح نبوده است

من همراه آنان خواهم بود

عبد الله بن عباس مى‏گويد: در ذى‏قار(1) بر امير المؤمنين وارد شدم در حالى كه كفش خود را مى‏دوخت، به من گفت: قيمت اين كفش چند است گفتم: ارزشى ندارد.

فرمود: بخدا قسم اين كفش در نظر من از حكومت بر شما محبوب‏تر است، مگر آنكه حقى بپا كنم يا از باطلى جلوگيرى نمايم.

آن گاه بيرون آمد و براى مردم خطبه‏اى ايراد كرد- و اين هنگامى بود كه براى جنگ با مردم بصره خارج شده بود- فرمود: من هرگز ناتوان نشدم و ترس بخود راه ندادم. رفتن من به اين‏

(1). ذى‏قار محلى است در نزديكى بصره كه بين واسط و كوفه واقع شده است.