بخشی از زیبایی های نهج البلاغه

جورج جرداق؛ مترجم: محمدرضا انصاری محلاتی

نسخه متنی -صفحه : 309/ 174
نمايش فراداده

مى‏خواهد او را با ملحق ساختن به خود فريب دهد، به زياد چنين نوشت: آگاه شدم كه معاويه نامه‏اى بتو نوشته و مى‏خواهد عقلت را بلغزاند و تيزى ترا كند نمايد، پس از او برحذر باش، زيرا او شيطانى است كه از پس و پيش و چپ و راست انسان مى‏آيد تا ناگهان در غفلت او وارد گردد و عقل ساده‏اش را بربايد.

مردم نزد ما برابرند

على (عليه السلام) در باره گروهى از مردم مدينه كه به معاويه پيوستند، به سهل بن حنيف انصارى، فرماندار خود در مدينه چنين نوشته است: پس از سپاس و درود، به من خبر رسيده كه گروهى از نزد تو بطور پنهانى بسوى معاويه مى‏شتابند. تو بخاطر از دست رفتن آنان و محروم شدن از كمكشان افسرده مباش. همين بس كه آنها گمراه باشند و تو از ناحيه آنان درمان شوى(1). اين گروه، عدالت را شناختند و آن را

(1). منظور امام (عليه السلام) اين است كه فرار اين گروه، در دلالت داشتن بر گمراهى آنان كافى است، و ضلالت در ساختمان اجتماع درد شديدى محسوب مى‏شود و فرار كردن اين جمعيت گمراه، باعث درمان اجتماع از اين درد مى‏باشد.