اين جذب و دفع در حيوانات به صورت «شهوت» و «غضب» نمود ميكند، ليكن در انسان رقيقتر از اين، به صورت «محبت» و «عداوت» جلوهگر ميشود و گاه از اين مقدار بالاتر آمده رقيقتر ميگردد و به صورت «ارادت» و «كراهت» ظهور ميكند و اگر بسيار رقيق و لطيف شد، به صورت «تولّي» و «تبرّي» ظاهر ميشود كه از ويژگيهاي خواص اولياي حق و مؤمنان الهي است.
انسان مؤمن به محبت و عداوتي كه در وجود خود دارد، روح ميبخشد و آن را به مرحله تولّي و تبرّي صعود ميدهد. حلاوت باطني محبت را به آن ميچشاند تا محبت زندهاي باشد، وگرنه بسياري از مردم از محبت و عداوت برخوردار هستند، ولي اين دو در وجودشان لطيف و رقيق نشده است.
از آنجا كه انسان موجودي ابدي است و بدون گرايش و محبّت نميتواند زندگي كند، پس بايد موجودي دائمي و زوالناپذير موجود باشد كه به وي دل بسته و تنها به او محبّت داشته باشد. بديهي است كه مادّه و مادّي نميتواند دائم و دائمي باشد.
قرآن كريم تأثير محبّتهاي باطل و محبّتهاي حقّ را بيان ميكند. آنها كه محبوب دايمي انتخاب كردند، از محبّتشان بهرهمند گشته و آنها كه به محبوب فاني دل بستهاند، نه تنها از محبّت طرفي نبستند، بلكه زيان ديدهاند و متضرّر شدند.
در سوره فرقان چنين ميفرمايد: (يوم يعضُّ الظّالِمُ علي يَديهِ)[1]؛ روز قيامت روزي است كه ظالم هر دو دستش را گاز ميگيرد. «عَضّ به معناي گاز گرفتن است» و اين حالت انسان نادم است كه در شدّت پشيماني به سر ميبرد. او ميگويد، چرا من با فلان شخص رفاقت كردم تا عمري به بطالت سپري شود؟
[1] ـ سوره فرقان، آيه 27.