آن حضرت در جاي ديگر دراينباره ميفرمايد:
اگر خدا موجودي مادي بود، حالات او در افق ماده، يكي پس از ديگري پيدا ميشد، يكي از اوصافش قبل از صفت ديگر او ميبود؛ يعني اگر اوّل بود، آخِر نبود و اگر آخِر بود، اوّل نبود. اگر ظاهر بود، باطن نبود و اگر باطن بود، ظاهر نبود؛ «الحمد لله الّذي لم تسْبق له حال حالاً، فيكونُ أوّلاً قبْل أن يكون آخِراً ويكونُ ظاهراً قبْل أن يكونَ باطناً»[1]، چون در موجودات مادي اگر چيزي اوّل شد، ديگر آخِر نيست، بلكه بايد با دگرگوني آخِر شود و اگر چيزي ظاهر بود، باطن نيست، بلكه با تغيير باطن ميشود و اگر چيزي باطن بود، بايد با تبدّل حالت، ظاهر شود، ولي خدا بدون تحوّل و دگرگوني اوّل و آخِر و ظاهر و باطن است؛ يعني اوّليت او عين آخريت و ظاهر بودن او عين باطن بودن اوست.
هستي محض و محيط محض بودن خدا او را ظاهر كرده است و شدّت نورانيّت او كه باعث ميشود، قابل ادراك كامل نباشد، او را باطن كرده است. همچنين خدا كمال محض و مبدأ همه كمالات است و همه كمالات به سوي او در حركت و تكاپو هستند. از اين رو هم اوّل و هم آخِر است، تمام فيوضات از خدايي است كه اوّل است و ماديات به سمت او در حركت است و موجودات غير مادي و مجرّد به سَمت او توجّه دارند، چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: همه موجودات آسمان و زمين از خدا درخواست ميكنند و خدا نيز هر روز فيض جديد و شأن تازهاي دارد كه به اين خواستههاي همگاني پاسخ ميدهد؛ (يسْئله من في السموات والأرض كلّ يوم هو في شأن)[2]. نتيجه آن كه ذات و صفات ذاتي خداوند مجرّد است نه مادي؛ زيرا حركت، زمان و مكان در او راه ندارد.
[1] ـ نهج البلاغه، خطبه56. [2] ـ سوره الرحمن، آيه 92.