شمیم ولایت

عبدالله جوادی آملی

نسخه متنی -صفحه : 753/ 595
نمايش فراداده

فصل چهارم. وحدت جوامع در نهج البلاغه

يكم. كليات

انسان نه از نظر تجرّد روحي، همسان فرشتگان است تا از هماهنگي با هم‏نوع خود بي‏نياز باشد و با شعار (وما منّا إلاّ له مقام معلوم)[1] زندگي كند و نه از جهت مادي همتاي حيوانات است تا از تبادل و تعاون با هم‏نوع خويش بي‏نياز باشد و با شعار (...قد أفلح اليوم مَن استعلي)[2] كه برخاسته از حلقوم درندگان بشر نمايي چون آل فرعون است، به سربرد و نه مي‏تواند بدون تكيه‏گاه تكويني به تشتتّ و پراكندگي خاتمه دهد و راز و رمز اتحاد با هم‏نوع خود را دريابد و با رفتار مناسب به وحدت روي آورد، و با شعار (قد أفلح من تزكّي)[3]، از هرگونه نقص و عيب برهد و به كمال برسد. بنابراين:

اوّلاً

انسان‏ها نيازمند زندگي مسالمت‏آميز و اتّحاد با يك‏ديگرند.

ثانياً

پشتوانه اين اتحاد بايد اهتمام به اجراي حق و سركوب كردن باطل باشد.

ثالثاً

براي تحقق اتحاد حقيقي بايد به دستورات وحي و عقل توجه كرد.

[1] ـ سوره صافات، آيه164.

[2] ـ سوره طه، آيه64.

[3] ـ سوره اعلي، آيه14.