اختلاف قبل از علم انسان را محقّق بار ميآورد، چون تا چيزي براي انسان معلوم نشد، نبايد آن را بپذيرد. روح تحقيق و پژوهش مايه ترقّي انسانهاست، زيرا اگر بين آنان اختلاف نظر و تضارب آرا نبود، بلكه از انديشه يكسان بهرهمند بودند، هرگز علم و صنعت پيشرفت نميكرد و زمينه حلّ مسايل پيچيده فراهم نميشد.
اين اختلاف با «امّت بودن» و «وحدت هدف» هيچگونه منافاتي ندارد، چون هر دو طرف اختلاف، مقصد و هدف واحدي را كه همان ظهور حقّ و واقع است، دنبال ميكنند، همانند دو كفّه مختلف ترازو كه هدف واحدي را دنبال ميكنند؛ در اثر عدم تطابق كفّه وزن با كفه كالا و سبك بودن يكي و سنگيني ديگري اختلاف پديد ميآيد. اگر كفه وزنْ سنگينتر باشد، با اعتراض ميگويد: بايد مقداري بر كالا بيفزايي و آن را معادل من قراردهي تا با هم حركت كنيم و اگر كفّه كالا و موزون سنگينتر باشد، او نيز اعتراض ميكند كه چرا وزن معادل من نيست. دو كفّه ترازو بايد هماهنگ و همپاي هم حركت كنند تا اختلاف پايان يابد. بنابراين، نزاع و اختلاف دو كفه ترازو براي رسيدن به مقصد و هدف واحد، يعني همان برقراري قسط و عدل است.
اين اختلاف پس از ظهور حقّ و واقع است و بر اثر ظلم و هواي نفس پديد ميآيد. دو صاحب نظر، اگر پس از تبادل نظر و روشن شدن حقّ براي آنان به وسيله عقل يا وحي پيروي شيطان و هواي نفس كرده، در برابر حقّ ايستادند و اختلاف كردند، اختلافشان مذموم و براي از بين بردن حق و اِحقاق باطل است، نظير آنكه كسي بخواهد، پس از هماهنگي دو كفّه ترازو با «تطفيف» و كم فروشي نيرنگ بزند و بين دو كفه اختلاف ايجاد كند.