شمیم ولایت

عبدالله جوادی آملی

نسخه متنی -صفحه : 753/ 737
نمايش فراداده

ولايعتقدها قراراً ولايرجو فيها مُقاماً فأخرجها من النفس وأشخصها عن القلب وغيّبها عن البصر وكذلك من أبغض شيئاً أبغض أن ينظر إليه وأن يذكر عنده[1].

زهد اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)

اميرمؤمنان(عليه‌السلام) به منزله جان پيامبر اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم است؛ (...تعالوا ندع أبنأَنا وأبنأَكم ونسأنا ونسأكم وأنفسنا وأنفسكم... )[2]، و در دامان آن حضرت رشد و تربيت يافته است. از اين‏رو، او نيز دنيا را همانند معلم و راهنماي خويش مي‏بيند و حقارت و پستي دنيا را به مردم معرفي مي‏كند.

آن حضرت مي‏فرمايد: دنياي شما از برگ جويده‏اي كه در دهان ملخي باشد، نزد من خوارتر و بي‏ارزش‏تر است؛ «إنّ دنياكم عندي لأهون من ورقةٍ في فم جرادة تقضَمها»[3]. هم‏چنين ايشان در كلام ديگري مي‏فرمايد: به خدا سوگند! دنياي شما در نظر من از استخوان خوكي كه در دست شخص جذامي باشد، پست‏تر است؛ «والله! لدنياكم هذه أهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم»[4].

هنگامي كه «ضرار بن‏حمزه ضبائي» كه از ياران امام(عليه‌السلام) بود بر معاويه وارد شد، معاويه از او خواست كه حالات اميرمؤمنان(عليه‌السلام) را براي او شرح دهد. او در پاسخ گفت: گواهي مي‏دهم كه او را در بعضي از مواقف عبادتش ديدم، به هنگامي كه شب پرده تاريك خود را افكنده بود، او در محراب ايستاده و محاسنش را گرفته، همچون انسان مار گزيده به خود مي‏پيچيد و در تب و تاب بود و مانند انسان محزون و غمگين گريه مي‏كرد و مي‏فرمود:

اي دنيا! اي دنيا! از من دور شو! خود را به من عرضه مي‏كني؟

[1] ـ نهج البلاغه، خطبه 160.

[2] ـ سوره آل عمران، آيه 61.

[3] ـ نهج البلاغه، خطبه 224.

[4] ـ همان، حكمت 236.