تعداد زيادى از علماى اهل سنت، آيه «تبليغ» را در شأن على(عليه السلام) دانسته اند، مانند:
1ـ حافظ أبوجعفر طبرى، (الولايه);
2ـ حافظ أبواسحاق ثعلبى (الكشف والبيان، ص 234);
3ـ حافظ أبونعيم اصفهانى (مانزل من القرآن فى على(عليه السلام)، ص86);
4ـ واحدى نيشابورى (اسباب النزول، ص 135);
5ـ حاكم حسكانى (شواهد التنزيل، ج 1، ص 255);
6ـ حافظ ابن عساكر شافعى(تاريخ مدينه دمشق، ج 12، ص 237);
7ـ فخرالدين رازى شافعى (تفسير كبير، ج 12، ص 49);
8ـ شيخ السلام حموئى (فرائد السمطين، ج 1، ص 158);
9ـ نورالدين ابن صباغ مالكى (الفصول المهمه، ص 42);
10ـ جلال الدين سيوطى (الدر المنثور، ج 3، ص 116);
11ـ بدرالدين عينى (عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى، ج 18، ص 206);
12ـ قاضى شوكانى (فتح القدير، ج 2، ص 60);
13ـ شهاب الدين آلوسى (روح المعانى، ج 6، ص 196);
18ـ شيخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 463);
قراينى كه دلالت بر ولايت دارد در آيه «تبليغ» دو قرينه وجود دارد كه بر مسئله ولايت على(عليه السلام) دلالت مى كند.
الف) اهتمام خداوند متعال به مسئله، زيرا خداوند فرمود: «و اگر اين دستور را امتثال نكنى، رسالتت را ابلاغ ننموده اى.» ب) از آيه شريفه استفاده مى شود: آنچه بر او نازل شده، مهمّ و سنگين بوده است.
سنگينى مسئله به جهت خوف از خود نبوده، بلكه خوف آن حضرت از جهت مردم بوده است، لذا خداوند براى تسكين خاطر آن حضرت فرمود: { وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ.
2ـ آيه اكمال آيه اكمال، از جمله آياتى است كه دلالت ضمنى بر ولايت و امامت على(عليه السلام) دارد. خداوند مى فرمايد: { أَلْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَرَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً;(1778) «امروز دينتان را بر شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كرده و راضى شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد.» در روايات فراوانى اشاره شده كه بعد از واقعه غدير، اين آيه در شأن امام على(عليه السلام)نازل شده است.
الفاظ حديث الف) ابونعيم اصفهانى، به سند صحيح از ابى سعيد خدرى، نقل مى كند: «پيامبر(صلى الله عليه وآله)در غدير خم مردم را به على(عليه السلام) دعوت كرد و دستور داد تا زير درختى را جاروب كنند، سپس على(عليه السلام) را دعوت كرده و دو دست او را بلند نمود، ـ به حدى كه مردم زير بغل هاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مشاهده نمودند ـ قبل از اين كه مردم متفرق شوند، اين آيه بر پيامبر نازل شد:{ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... پس رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: خدا اكبر است بر اكمال دين و اتمام نعمت... سپس فرمود: هر كه من مولاى اويم، اين على(عليه السلام)مولاى اوست...» ب) خطيب بغدادى، به سند صحيح از ابى هريره نقل مى كند: «هركس روز هيجده ذى الحجة را روزه بدارد، خداوند براى او ثواب شصت ماه روزه را مى نويسد و آن، روز غدير است; آن زمانى كه پيامبر، دست على را گرفت و فرمود: آيا من ولى مؤمنان نيستم، گفتند: آرى! فرمود: هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست. در اين هنگام عمربن خطاب گفت: مبارك باد، مبارك باد، اى پسر على بن ابى طالب! مولاى من و مولاى هر مسلمانى گرديدى. آنگاه اين آيه نازل شد: { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ....
ج) ابن عساكر نيز، همين مضمون را به طريق صحيح، در تاريخ خود نقل نموده است.
علماى اماميه بر نزول آيه «اكمال» بر پيامبر در غدير، اتفاق دارند، علاوه بر آن عده اى زيادى از علماى اهل سنت نيز با اماميه موافقند، از قبيل:
1ـ ابوجعفر محمدبن جرير طبرى;
2ـ ابوالحسن على بن عمر دارقطنى;
3ـ ابوعبدالله حاكم نيشابورى;
4ـ ابوبكر ابن مردويه اصفهانى;
5ـ ابونعيم اصفهانى;
6ـ ابوبكر احمدبن حسين بيهقى;
7ـ ابوبكر خطيب بغدادى;
8ـ ابوالحسن ابن المغازلى;
9ـ ابوالقاسم حاكم حسكانى;
10ـ خطيب خوارزمى;
11ـ ابوالقاسم ابن عساكر دمشقى;
12ـ سبط بن جوزى;
13ـ شيخ الاسلام حموينى;
14ـ ابن كثير دمشقى;
15ـ جلال الدين سيوطى.
نازل شدن آيه اكمال، بعد از خطبه غدير، شاهد صدقى بر قول رسول خداست كه فرمود: «من كنت مولاه فعليٌّ مولاه» زيرا، معنايى غير از امامت و خلافت، سزاوار نيست كه از آن به «اكمال دين» تعبير شود.
3ـ آيه «سأل سائل» ازجمله آياتى كه بعد از واقعه غدير، بر پيامبر نازل شد، آيات اول سوره «معارج» است; آن جا كه مى فرمايد: { بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع، لِلْكافِرين لَيْسَ لَهُ دافِع، مِنَ الله ذِى المَعارِج... «سؤال كننده اى از خداوندى كه صاحب معارج است، از عذابى كه واقع است سؤال كرد، براى كافران دفع كننده اى نيست.» الفاظ حديث الف) ابواسحاق ثعلبى، مى گويد: «از سفيان بن عيينه سؤال شد: آيه { سَأَلَ سائِلٌ... }در حق چه كسى نازل شده است. او در جواب گفت: از من سؤالى كردى كه هيچ كس قبل از تو نپرسيده بود. پدرم حديثى از جعفربن محمد از پدرانش براى من نقل كرد: هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به غديرخم رسيد، مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم دست على(عليه السلام)را گرفت و بلند نمود، و فرمود: «هركس من مولاى اويم پس على مولاى اوست».
اين خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتى اين خبر به حارث بن نعمان رسيد، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پياده شد، و به رسول خدا گفت: اى محمد! ما را به شهادت دادن به توحيد و رسالت امر نمودى، قبول كرديم. ما را به نماز پنج گانه، زكات، روزه و حج امر نمودى، همه را پذيرفتيم و قبول كرديم، به اين امور اكتفا نكردى و دست پسرعموى خود را بلند كردى و او را بر ما تفضيل دادى و گفتى: هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست. آيا اين عمل از جانب توست يا از جانب خدا؟ پيامبر فرمود:
قسم به كسى كه به جز او خدايى نيست، اين عمل از جانب خداوند بوده است! در اين هنگام حارث بن نعمان برگشت درحالى كه اين گونه زمزمه مى كرد: «خدايا! اگر آنچه محمد مى گويد حق است، از آسمان بر ما سنگى ببار و يا ما را به عذابى دردناك مبتلا گردان.» هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر زمين فرود آمد و بر فرق او رسيد و از پايين او بيرون آمد، و او را به جهنّم واصل كرد.
در اين هنگام اين آيه نازل شد: { سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع، لِلْكافِرين لَيْسَ لَهُ دافِع....
ب)ابوعبيد هروى اين حديث را به همين مضمون، در تفسيرش به نام «غرايب القرآن» نقل نموده است.
ج) شيخ الاسلام حمّوئى، اين مضمون را در كتاب (فرائد السمطين) درباب 15 نقل كرده است.
مضمون اين حديث را، تعدادى از علماى اهل سنت، در كتابهاى خويش نقل نموده اند; از قبيل:
1ـ حافظ ابوعبيد هروى (غريب القرآن);
2ـ ابواسحاق ثعلبى (الكشف والبيان، ص 234);
3ـ حاكم حسكانى (شواهد التنزيل، ج 2، ص383);
4ـ ابوبكر يحيى قرطبى (الجامع لأحكام القرآن، ج 18، ص 278);
5ـ سبط بن الجوزى (تذكرة الخواص ص 30);
6ـ شيخ الاسلام حمّويى (فرائدالسمطين ج 1 ص 92);
7ـ نورالدين ابن صباغ مالكى (الفصول المهمّه، ص 41);
8ـ نورالدين سمهودى شافعى (جواهر العقدين، ص 179);
9ـ زين الدين مناوى شافعى (شرح جامع الصغير، ج 6، ص 218);
10ـ برهان الدين حلبى شافعى (السيرة الحلبيّه، ج 3، ص 274);
11ـ سيد مؤمن شبلنجى (نورالابصار، ص 159);
12ـ شيخ عبدالرحمن صفورى (نزهة المجالس، ج 2، ص 387);
13ـ شيخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 464);
14ـ قندوزى حنفى (ينابيع المودّه، ص 274);
15ـ حافظ گنجى شافعى (كفاية الطالب);
دلالت حديث حارث بن نعمان از حديث غدير ولايت و سرپرستى را فهميده، ولذا به جهت عنادى كه داشته تقاضاى مرگ كرده است.
از جمله شرايط متكلمان براى امامت امام، اين است كه بايد افضل اهلزمانش باشد. خداوند متعال مى فرمايد: { أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ;(1786) «آيا آن كه خلق را به راهحقّ رهبرى مى كند سزاوارتر به پيروى است يا آن كه نمى كند مگر آن كه خود هدايت شود.پس شما مشركان را چه شده [كه اين قدر بى خرد و نادانيد] و چگونه چنين قضاوت باطلمى كنيد؟.» پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هر كس شخصى را برده نفر بگمارد و بداند كه در ميان آنها فاضل تر از آن كس وجود دارد، به طور قطع غشّ به خدا و رسول و جماعتى از مؤمنان كرده است».
احمد بن حنبل به سندش از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: «هر كس شخصى را به جماعتى بگمارد، در حالى كه مى داند در ميان آنها افضل از او وجود دارد، قطعاً به خدا و رسول و مؤمنان خيانت كرده است».